"sky"

82 7 0
                                    

ویو سویون :
ساعت ۷ بود و داشتم اماده میشدم
هرچقدر فکر کردم نفهمیدم چطور صبح روی تخت بیدار شدم
به وضوح یادمه دیشب رو کانتر آشپزخونه خوابیدم
اههه
مشغول پوشیدن کفشم شدم
£اوو خوشگل کردی کجا میری
+با یونگی میرم‌شام
£یاا جدا ؟ چرا بهم نگفتی
+خب الان گفتم
£سر قرار ؟
+یااا دیونه ای ؟میخواد ازم تشکر کنه
£همه چیز از یه تشکر شروع میشه
+خب مینا شی اونوقت این دوست بزرگوارتون و که هرشب باهاش به کلاب میرید و ما نباید ببینیم ؟
£اونی خوش بگذره خدافظ
خندیدم و بلند شدم و خودمو توی آینه چک کردم
£فقط مطمعن شو کا،ندوم داشته باشه فعلا آمادگی خاله شدن ندارم 
+یااا
دختره ی فسقلی ..
بعد برداشتن کیفم از خونه زدم بیرون
سوار ماشین شدم
+اسکای دارم میام از استیک گاوت لذت ببرمم
با انگیزه عالی که داشتم راه افتادم
...
ماشینمو پارک کردم
سوار اسانسور ساختمون شدم و دکمه طبقه آخرو لمس کردم
در آسانسور باز شد و خود به خود چشمام دنبال یونگی گشتن
مردی که دم در ایستاده بود سمتم اومد
مرد:خانم رزرو داشتید؟
+بل..عا اوناهاش
یونگی رو پیدا کردم و سمتش رفتم
+اووو خوشتیپ کردی
-بودم ،هستم ،خواهم بود
+نظرت چیه با خودت ازدواج کنی؟
-نامزدیم
یکم خم شد و جلو اومد
-به زودی پیشنهاد ازدواج بهش میدم
از این همه خود شیفتگیش خندم گرفت
+خب بیا سفارش بدیم
گارسون صدا زد و سفارش هارو داد
بعد چند دقیقه گارسون با یه بطری شراب برگشت
گارسون:این یه شراب ایتالیایی هست که ..
-اسم برندش؟
گارسون:(MR(min red
-خب نمیخواد درموردش توضیح بدی
گارسون گیج بهمون نگاه میکرد
+ایشون مین یونگیه رئیس برند MR
گارسون:اوه..خیلی خوش اومدین قربان چیزی لازم ندارید ؟
-نه میتونی بری
پوزخندی زدم
+یه راست بهش میگفتی شراب خودتونه
-اونطوری کیف نمیده
+خیلی عجیبی ..بزار ببینیم این شراب MR چطوریه
-معلومه معرکه است
+اوه خدایا
غذاهامون اومد و شروع به خوردن کردیم
طعمش فوق‌العاده بود ..بی نذیر و لذیذترین بود
+چرا اینقد خوبه
-خوشمزس
+خب مین یونگی بگو ببینم این ۱۰ سال تو ایتالیا چی کار میکردی
-زندگی
+یاا یکم وارد جزئیات شو مثلا با کسی آشنا شدی یا نامزد کردی
-اونفدر وقت نداشتم که به ازدواج فکر کنم
+مگه میشه 
-با یکی آشنا شدم که جدا شدیم
+چرا
-چون کار میکردم
+چی
-میگفت همش سرکاری و وقتی برای من نداری منم گفتم بیا جدا شیم
+جدا بهش گفتی بیا جدا شدیم؟
-اره
نفسی از تاسف سر دادم
+ببین با این اخلاقت هیچ وقت نامزدم نمیکنی
-میدونی چندتا دختر آرزوشونه با من ازدواج کنن؟
پوزخند زدم
+نه بابا ،کی اونوقت ؟
به میز بغل اشاره کرد
چنتا دختر نشسته بودن و به یونگی نگاه میکردن و میخندیدن
براشون دست تکون داد که جیغ مسخره ای زدن
+هی غذاتو بخور
دخترای هرزه میبینین با یه زن نشسته باز زر زر میکنن .. وقتی میاین رستوران فقط بشینین غذاتونو بخورید
همینطوریه زندگی ها از هم می‌پاشه
-عصبی به نظر میرسی
+نخیرم ،من ؟ خیلی هم خوشحالم
خندید و از شرابش خورد
بزنم دهنشو بیارم پایین راحت شم ..به جان مسیح
غذامون تموم شد و از رستوران بیرون اومدیم
با اون مقدار شرابی که خورده بودم مطمعنن نمیتونم پشت فرمون بشینم
-نمیتونی رانندگی کنی
+تاکسی میگیرم
-راننده ماشینتو میاره سوار شو
به ماشینش اشاره کرد
+تو شراب خوردی
-درحد مجاز خوردم
حوصله تعارف نداشتم و سوار شدم
سوار شد
برگشت نگام کرد ..یه جوری نگام میکرد انگار داره میگه چرا اینقد اوسکله ..
خم شد روم و اول فکرای خاک برسری اومد تو ذهنم اما خوشبختانه فقط میخواست کمربندمو ببنده
به موهاش که دقیقا کنار صورتم بود نگاه کردم
دلم میخواد دست بکنم توش و باهاشون بازی کنم
دستم خود به خود سمت سرش رفت و آروم روی موهاش کشیدم‌
-چیکار .. میکنی
+ی..یه اشغال ..رو موهات بود
-آها
دست کرد تو موهاش و بهمشون ریخت
کمربند خودشم بست و حرکت کرد
تو راه هیچ حرفی نزدیم و تمام نگاهم به بیرون بود
قلبم تند میزد و موهاش..همون لمس کوچیک باعث شده بود تا آخر راه لپام قرمز بشه
ماشین ایستاد که به خودم اومدم
+ممنون برای امشب
-خوب..خوب بود
+اره ..
با سکوت به همدیگه نگاه میکردیم
+-دوباره 
+اول تو بگو
-تو بگو
+نه بگو
-باشه ..دوباره اگر خواستی ..امتحانش میکنیم
+باشه خدافظ
گفتم و از ماشین پیاده شدم
-سویون
+بله
-رفتی داخل لباساتو عوض نکن
+چی
-لباستو فعلا عوض نکن همین و همینطور ببخشید 
منظورش چیه چرا اینقدر عجیبه
-برو داخل
+ب..باشه
درو باز کردم و رفتم داخل
مثل همیشه مینا خونه نبود
ولی یونگی منظورش از لباساتو عوض نکن چی بود
یه لیوان آب ریختم و خوردم
صدای زنگ در اومد
+یعنی ..یونگیه ؟!
سمت در رفتم و بازش کردم
چی..نه دوباره نه
مغزم ارور داده بود
............................................................................
لباس سويون:

لباس یونگی:

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

لباس یونگی:

لباس یونگی:

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
peace within you Where stories live. Discover now