"it's a joke?"

83 8 0
                                    

♤یاااا مین یونگیییی
فلش بک ویو جیمین :
بعد از اینکه تونستم از دست دوستای بابا خلاص شم به حیاط پشتی رفتم
دور میزی وایساده بودن و ابجو میخوردن
پیششون رفتم
♤دوماد برای منم بریز
#کدوم دوماد ؟
♤مستی؟ من دوتا خواهر دارم که الان تو با یکیش ازدواج کردی
*الان ۱ و نصفی دوماد دارید
♤۱ و نصفی ؟ چقدر مشروب خوردید شماها؟
#هیونگ میخوایم بهت یه چیز پشم ریزون بگیم ..یونگی و سویون قرار میزارن
لیوان ابجو از دستم افتاد
این یه جک بود درسته؟ یه جکی که اصلا خنده دار نیست
♤اصلا خنده دار نیست جونگ کوک
#اوناهاشون مثل دوتا مرغ عشق کنار استخر نشستن ..البته انگار فقط نشستن نیست ..
به جایی که جونگ کوک بهش اشاره کرد نگاه کردم
اون دوتا ..الان ..داشتن ..همو میبوسیدن ؟!
کنترلمو از دست دادم و با قدم های محکم و تند سمتشون رفتم
♤یااا مین یونگییی
یقشو گرفتم و بلندش کردم و مشتی توی صورتش زدم
+یونگیی ...جیمین معلوم هست چه غلطی میکنییی؟؟
♤بهت گفته بودم ..گفته بودم از خواهرم فاصله بگیرر
روش نشستم و پشت سر هم مشت توی صورتش خالی میکردم
+جیمیننن نکننن ..لطفااا ..جیمیننن
یک دفعه چشمم به چشم های اشکی سویون افتاد
من چیکار کردم
من اشکشو دراوردم ..
بلند شدم و به دستای لرزونم خیره شدم
سویون به یونگی کمک می‌کرد تا بشینه و همزمان گریه میکرد
٪جیمین زده به سرت؟؟
چی اعصابمو بهم ریخته بود ؟
بی توجه بهشون از حیاط بیرون رفتم و سوار ماشینم شدم
دوباره...دوباره دارم فرار میکنم ...
منو ببخش سویون که باعث شدم اون قطره های مرواریدی از چشمات سرازیر بشه
منو ببخش خواهر کوچولو که جشن عروسیتو با دعوا تموم کردم
هرچقدر از این خانواده دور باشم شما شادتر خواهید بود ...
ویو سویون :
کمپرس یخی که جونگ کوک آورده بود و گرفتم و روی صورت یونگی گذاشتم
اشکهام هنوز با سرعت بالا روی گونم جاری میشدن
یونگی دستشو روی صورتم کشید و اشکهارو پاک
-چرا آبشار نیاگارا راه انداختی
+ببخشید ..اصلا نمی‌فهمم چرا اون کارو کرد ..خیلی درد داره ؟
-من خوبم سویون جیمین مشت های آرومی داره
+مشتای آرومی داره ؟ هیچ کس مثل جیمین نمیتونه مشت بزنه حتی یه بار تو دعوا باعث شد دستم بشکنه
-جیمین از قصد به من آروم مشت زد ..اینم فقط برای اینکه  عصبانیتش تخلیه بشه..نگران نباش این یه قضیه بین خودمونه
+از دست شما دوتا بالاخره یه روز روانی میشم
-هوا سرده برو لباستو عوض کن منم یکم دیگه میام داخل
+مطمعنی؟
-اره برو
+باشه ..خیلی بیرون نمون
...
ساعت از نصفه شبم گذشته بود
مینا و جونگ کوک به هتل رفتن و ته و هوسوک و یونگی چون زیاد مشروب خورده بودن موندن خونمون .
هرچقدر با جیمین تماس میگرفتم جواب نمی‌داد
بعد دوش گرفتن لباس خوابمو که تا وسطای رونم میومد و جنس ابریشمی داشت پوشیدم و مشغول خشک کردن موهام شدم
در اتاقم زده شد
+بله
-بیام؟
+یونگی ..زود بیا تو
+مامانینا ندیدنت؟؟
-نترس خبری نبود
+نمیخوام فعلا به مامان و بابام و دایی بگیم ،به خاطر جونگ سو خیلی اذیت شدن هنوز یکم نگرانن
-هرجور که تو بخوای
سشوار و توی کشو گذاشتم و بلند شدم
+صورتت خوبه ؟کاری داشتی اومدی؟
دستشو نرم روی کمرم گذاشت
-این لباست بدجور داره داغم میکنه
+اوه که اینطور
-بیبی ..کسی صدامونو نمیشنوه.. میشنوه ؟
+فکر نکنم..
-جهت احتیاط سعی کن زیرم ناله نکنی

-جهت احتیاط سعی کن زیرم ناله نکنی

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
peace within you Where stories live. Discover now