"shit!!"

84 6 0
                                    

-منو سویون قرار میزاریم
چشمام داشت از حدقه میزد بیرون جوری شده بودم که انگار خودمم تازه فهمیده بودم قرار میزاریم
£چ..چی
+یونگ ..
£یه ..یه بار دیگه..بگو
-منو و خواهرت قرار میزاریم
+یا یونگیی
£سویون ..راست میگه ؟؟
+مینا میخواستم بهت بگم
£میکشمتتت پارککک سویوننن
افتاد دنبالم ..واقعا خیلی ترسناک شده بود
+به خداا میخواستم بهتت بگمم
£یااا چطور نتونستی بهم بگی
از دید یونگی=
٪پس مین یونگی هم یکیو پیدا کرد 
*وادههه هللللل ....چند وقته؟؟؟؟؟
-یه مدته 
#شما دوتا خروس جنگی الان مرغ عشقید؟! واقعا باورم نمیشه
خودمم هنوز باورم نمیشه
سویون و مینا انگار نفس کم آورده بودن و برگشتن
#به نتیجه رسیدید ؟
+واقعا میخواستم بهت بگم فقط میخواستم اول از رابطه مطمعن شم
£خب ..چون منم بهت نگفته بودم میبخشمت ولی دفعه آخرت باشه..مین یونگی خواهرمو اذیت کنی
انگشتو روی گردنش کشید
£میفهمی که ؟
-بله بله
دست سویون و گرفتم
- با اجازه میخوام برم با دوست دخترم تنها باشم
*#اووو هیونگگگ
از دید سویون =
دستمو کشید و طرف دیگه ی حیاط رفتیم
کنار استخر نشستیم
حرفی نمیزدیم
+الان دیگه همه میدونن
-انگاری
+اون ستاره رو میبینی
به آسمون اشاره کردم
+یه سیارس ..میگن اگر زیر اون آرزو کنی آرزوت برآورده میشه
-میخوای آرزو کنیم ؟
+بکنیم ؟ خب ..
چشمامو بستم و تو دلم آرزو کردم
(آرزو میکنم بتونم با یونگی زندگی رمانتیک و عاشقانه ای داشته باشیم  )
-ارزو کردی؟
+اوهوم ،تو چی؟
سر تکون داد
+همم هوا خیلی خوبه
-بیا
به دستش نگاه کردم
یه جعبه بود
+این ..برای منه؟
-سر راه پیدا
+باز سر راه پیداش کردی ؟
-اره ..
خندیدم و جعبه رو گرفتم
بازش کردم ..باورم نمیشه ..این همون گردنبنده
+یونگی..این ..این همونه ..کی گرفتیش!
-خب به دستیارم گفتم بخره یعنی پیداش کنه و به موقع آوردش
حلقه های اشک توی چشمام به وضوح پیدا بود
+برام بندازش
بهش پشت کردمو موهامو کنار زدم
گردنبندو برام بست
به الماس خونی ک در مرکز سنگ برق میزد نگاه کردم
+ممنون ..خیلی قشنگه
دستامو دور گردنش حلقه کردم و بعد بوسه کوتاهی که روی لبش گذاشتم بغلش کردم
+دوستت دارم
-دوستت دارم پارک سویون
♤یاااا مین یونگیییی

peace within you Where stories live. Discover now