"why you didn't tell me?"

78 8 0
                                    

بچه ؟الان؟
دکتر:استراحت کنید
گفت و رفت
گوشیم زنگ خورد
یونگی بود
نباید بفهمه ..
+الو
-سویون چند بار زنگ زده بودی جلسه بودم ..چیشده
+اه ..خب ..هیچی نبود
-مطمعنی ؟
+ا..آره
(دکتر جانگ هه این به بخش اورژانس )
تف تو روحت ..الان چه وقت اعلام بود
-تو ..بیمارستانی؟؟
+یکم.. دل درد داشتم ،الان خوبم
-کدوم بیمارستان
+مهم نیست یونگی
-پرسیدم کدوم بیمارستان
+چوی سو
-الان میام‌
گوشیو قطع کرد
فقط امیدوارم از هیچی با خبر نشه
هنوز توی شک بودم و توی دلم به خودم لعنت می‌فرستادم که چرا زودتر مصرف قرص هارو شروع نکردم 
چند دقیقه بعد ..
با کنار رفتن پرده چشمامو باز کردم
-خوبی
+اوهوم ..بهم سرم زدن الان خوبم
-چرا دلپیچ گرفته بودی ..دکتر کجاست
+یونگی چیزی نیست آروم باش ..به یه قرصی حساسیت نشون داده بودم
-به چه قرصی؟
+یه ویتامین ..
-چرا اصلا مراقب خودت نیستی
+ببخشید
-به خاطر استرس پیری زودرس میگیرم
خنده فیکی کردم ..نباید از هیچی بو ببره
..
در خونرو باز کرد و کمکم کرد برم داخل
خوابوندم روی تخت و پتو رو روم کشید
-دارو هات کجاست
+توی کیفمه
ویو یونگی :
کیفشو از روی میز برداشتم و بازش کردم
-اینجا نی..
یه بسته قرص دیدم و برش داشتم‌
قرص ..جلوگیری از بارداری؟!
باورم نمیشد
نمیتونستم چیزیو که دارم میبینم باور کنم
حالا میفهمم چرا با این همه رابطه بدون جلوگیری خبری از بارداری نیست
قرص رو توی دستم فشردم و توی اتاق رفتم
-سویون ..تو
+چیشد
-قرص جلوگیری از بارداری  میخوری؟
+چی..ی..یونگی
ویو سویون‌:
جعبه ی قرصو به طرفم‌گرفت
-چرا اینو میخوری؟
از تخت بیرون اومدم و دستمو به دیوار گرفتم
+یونگی ..ما ..ما چندبار از کاندوم استفاده نکردیم ..این لازم بود
-چرا بهم نگفتی
+اخه چرا باید بهت میگفتم
-چرا؟!فکر نمیکنی باید به منم میگفتی ؟؟؟ تو خوب میدونی که من بچه میخوام
+یونگی من که بهت گفتم .. ما حتی ازدواجم نکردیم چطور بچه دار شیم
یونگی تو همین الانشم یه پدر محسوب میشی ..اما منم میتونم مادر باشم ؟ یه ادم بی تجربه میتونه مادر باشه؟
-میتونستیم بعدش ازدواج کنیم ..بهم اعتماد نداری؟
+چه ربطی داره معلومه دارم
-پس چرا ازم نپرسیدی
+یونگی من ..من هنوز آمادگی مادر شدن ندارم
-باشه ..درک میکنم
کتشو برداشت و رفت
+یونگی وایسا ...یونگی‌
درو بست و رفت
فاککک
حتی نزاشت بهش بگم من همین الانم باردارم..
دو روز بعد ..
دو دل بودم
دو روزه با یونگی صحبت نکردم
خیلی فکر کردم ..من هنوز حسی به این کوچولو پیدا نکردم
هنوز احساس ضعف میکنم
باید درموردش با یونگی حرف بزنم
احتمالا قبول نکنه ولی یه جوری راضیش میکنم
و الان جلوی در خونشم و از زنگ زدن دودلم
+فوقش بعد یه بحث کوچیک آشتی میکنیم ..آره
زنگ درو زدم
چندبار زنگ زدم که درباز شد
پشت در تهیونگ بود
+اوه تهیونگا .سلام
*سویون
+ام ..اومدم یونگیو ببینم هستش؟
*هیونگ نیست ..دو روزه خونه نیومده فکر میکردم پیش توعه
+نیومده خونه؟..اه ..میتونه جایی رفته باشه ؟
*معمولا جایی نمی‌رفت..اها بار M.R تنها جایی که به جز شرکت میرفت اونجا بود
+اها ممنون
*دعوا کردید؟
+خب ..یه بحث کوچیک
*هی دوباره که نمیخواید جدا شید؟
+نه ..البته نمیدونم ..
*فایتینگ نونا
+مرسی تهیونگ ..
*برای تشکر میتونی نسخه اولیه بازی جدیدتو بهم بدی
خندیدم
+لینکشو ایمیل میکنم برات
*اوکیی معامله خوبی بود
+خدافظ تهیونگا
خدافظی کردم و سوار ماشین شدم
مقصد بعدی بارM.R
...
درو باز کردم و رفتم داخل
مرد و زن ها با ظاهر شیک و گرون قیمت پشت میز ها نشسته بودن و هرکدوم یه شراب متفاوت رو مزه می‌کردن
بوی شراب های تند و تلخ حالم و بهم میزد
سمت بار من رفتم
+ببخشید
بارمن:چی میل دارید ؟
+هیچی ..یه سوال داشتم رئیستون اینجاست ؟
بارمن:آقای مین؟ نمیتونم اطلاعات رئیسو به کسی بدم
+من ..نامزدشونم
بارمن:خانم پارک ؟ اه ببخشید نشناختمتون
+نه مشکلی نیست
بار من:آقای مین دو روز پیش تا ساعت ۱ شب اینجا بودن اما از اون روز دیگه نیومدن
+خیلی الکل خورد؟
بارمن:خب راستش تاحالا ندیده بودم اینقدر بنوشن
اهه یونگی مست کجا رفتی
+ممنون
خم شد و سمت بقیه مشتریا رفت
از بار بیرون اومدم
سوار ماشین شدمو با کلافگی موهامو بهم ریختم
+نکنه چون مست بوده تصادف کرده ؟ نه نه سویون فکرای بد نکن
همون موقع گوشیم زنگ خورد و از افکارم پریدم بیرون
شماره خارج از محدوده بود
+الو
¥پارک سویون خیلی وقت گذشته نه ؟
+ج..جونگ سو
¥دلم برای جونگ سو گفتنت تنگ شده بود

peace within you Where stories live. Discover now