رفتم و پشتش ایستادم
برگشت و فاصلمون از هم خیلی کم شد
سرمو جلو بردم و روی لبای نیمه بازش گذاشتم و آروم حرکتشون دادم
زیر باسنمو گرفت ،بلندم کرد و نشوندم روی میز
پامو دور کمرش گذاشتم که باعث شد بیشتر بهم نزدیک شیم
سرشو توی گردنم برد و شروع به بوسیدن کرد
لعنتی انگار نقطه ضعفمو فهمیده ..ول کن گردنم نیست
لباسمو دراورد و بوسه هاشو تا ترقوه هام ادامه داد
گازی از گردنم گرفت که باعث شد قوصی به کمرم بدم
همونطور که میبوسیدم بلندم کرد و سمت اتاق رفت
دستمو دور گردنش حلقه کردم که نیوفتم
روی تخت انداختم و روم خیمه زد
بوسه هاشو پایین تر برد و از بین سینه هام گذشت
لباسهامون رو دراورد و گازی از سینم گرفت که باعث شد ناله ای کنم
+عاح..یونگیا ..میخوامش
انگشتشو روی پوص**یم حرکت داد و باعث شد بیشتر داغ کنم
پیشونیشو به پیشونیم تکیه داد .نفس های گرمش به صورتم میخوردن و هر لحظه بیشتر میخواستمش
-سویون ..تو همیشه منو دیوونه میکنی
دستشو برداشت و پاهامو از هم فاصله دادم و یک ضرب واردم کرد
صدای برخورد بدن هامون بود که سکوت خونه رو میشکست
فقط امیدوارم همسایه ها صدامو نشنون
ناله هام توی دهنش خالی میشد و باعث میشد حرکتشو تند تر کنه
چند ضربه ی محکم زد و هردو ارضا شدیم
تن بی جونمو بغل کرد و بوسه ای روی پیشونیم گذاشت
-تو مال منی سویون ..اینو یادت باشه
+یادم بره چی ؟
-دلت یه راند دیگه میخواد
+غلط کردم
خندید و محکم تر بغلم کرد ..
تا دم در رفتم تا بدرقش کنم
-فیلم خوبی بود
+اوهوم..
کامی از لبام گرفت و خدافظی کرد ..
درو بستم و روی کاناپه لم دادم
+از همین الان دلم براش تنگ شده
چشمم به لباسم که روی زمین افتاده بود خورد
+کارش خیلی درسته
بلند شدم و لباسو برداشتم
صبح ...
قهومو برداشتم و از خونه بیرون زدم
بله برگشتیم به روز های عادی
سوار ماشین شدم و سمت شرکت رفتم
.....
=سلام رئیس
+سلام خانم کیم ،حالتون خوب بوده ؟
=بله رئیس شما چطور؟
+منم خوبم ..برنامه امروز رو میگی
=چشم
پشت سرم اومد و مشغول گزارش دادن شد
+گفتی سهامدار جدید ؟
=بله
+اسمش ؟
=ناشناسن
+عجیبه ..هیچ چیز دیگه ای ازشون نیست ؟
=فقط سنشون و مقدار سهمشون نوشته شده ۲۹ سال و ۸ درصد سهام
+که اینطور ممنون خانم کیم
=۱۰ دقیقه دیگه جلسه شروع میشه
+اها باشه ممنون
پرونده ی مربوط به جلسه امروز رو زیرو رو کردم
+سهامداره خیلی رو مخمه
پیامی به گوشیم اومد
-(شرکتی ؟ )
+(اره ..یکم دیگه جلسم شروع میشه )
-(فایتینگ )
+(^-^)
گوشیمو روی سایلنت گذاشتم و برای جلسه رفتم
همه اومده بودن
+خب جلسرو شروع میکن..
ناشناس:تلوزیون رو روشن کنید
کنترل و برداشتم و تلوزیون روبه روم رو روشن کردم
اخبارگو :دقایقی پیش خبر رسید که مو چان سو مدیر عامل شرکت چان به علت ایست قلبی فوت شدن
و پسرشون مو جونگ سو که به جرم آدم ربایی زندانی هستن آزادی مشروط گرفتن
سهامدارا بهم نگاه میکردن
بطری آب برداشتم و از اتاق بیرون رفتم
بطری رو سر کشیدم و با عصبانیت سمت دفترم رفتم
+خانم کیم هیچکس مزاحم من نشه
=چ..چشم رئیس
درو محکم بستم که صدای بلندی داد
+جونگ سوی عوضیی ..برای چی باید آزادی مشروط بگیره
..............
هایییی
این پارت بسیار کوتاه بود میدونم
اما جونگ سو آزاد شده
بنظرتون قراره اتفاقی بیوفته ؟ 👽
هیچکس نمیداند پس باید تا پارت های بعد صبر کنید :)
و همینطور خیلی خیلی مواظب خودتون باشید این روزا ،خوب صورتتونو بپوشونید
مراقب باشیددددد:)♡
ثانیه به ثانیه داریم به آزادی نزدیکتر میشیم ✌️✌️

YOU ARE READING
peace within you
Fanfiction17.sept.2022 آرامشی که مدت ها گم کرده بودم رو پیدا کردم جایی که ،هیچکس فکر نمیکرد باشه ؛ درست در وجود تو .. writer:Rose