جونگ کوک یا یونگی
متاسفم یونگی ..فقط نمیخوام اذیتت کنم
+جونگ کوک
#هوم؟
+میای بریم سب زمینی بگیریم..با سس اضافه
سس اضافه کد مخفی منو جونگ کوکه وقتی که توی جمعی باشیم و نیاز به کمک داشته باشیم از این کد استفاده میکنیم
کد های زیادی داریم
#ا...ا اوکی بریم..
+برای شماهم میگیرم زود برمیگردیم
کاپشنمو پوشیدمو از خونه بیرون رفتیم
از باغ که خارج شدیم جونگ کوک دستمو گرفت و ازم پرسید
#چیشده ؟اتفاقی افتاده ؟
+جونگ کوک ..حالم خوب نیست باید ..باید برم بیمارستان
#چی؟!جاییت صدمه دیده ؟
+فقط سردرد داره میکشتم حتی.. اهه نمیتونم وایسم
پاهام شل شد اما بازومو گرفت و نگهم داشت
#الان میریم بیمارستان تحمل کن سویون
برای تاکسی که داشت رد میشد دست تکون داد
خوشبختانه ایستاد
کمکم کرد و توی ماشین نشوندم
#برید نزدیک ترین بیمارستان
........
ویلچر آورد و نشوندم روش
یه پرستار سمتمون اومد
پ:بیاید دنبال من یه تخت خالی داریم
جونگ کوک دستمو گرفت بلند شدم و روی تخت دراز کشیدم
دکتر:مشکل چیه
#سرش ..سرش درد میکنه
دکتر مشغول معاینه کردنم شد
دکتر :باید از مغزشون ام آر ای بگیریم فعلا بهشون مسکن تزریق میکنیم تا آروم بشن
پرستار یه سرم وصل کرد
+دکتر
دکتر:بله
به جونگ کوک اشاره کردم که کاپشنمو بده
دستمو توی جیبم بردم و قوطی قرص و بیرون آوردم
+من ..مدت طولانیه که از این استفاده میکنم ...اما دیگه اثر نمیکنه ..خوابم بدتر شده
دکتر:این قرص فروشش ممنوع شده ،اینو از کجا خریدید ؟!
+چند ماه پیش تعداد زیادی ازش خریدم ..
دکتر:این قرص باعث شده انسان سالم کارش به بیمارستان روانی بکشه ..استفراغ هم کردید ؟
+اره
دکتر:شانس آوردید اگر به مصرفش ادامه میدادید مغزتون کاملا نابود میشد ..دیگه از این نخورید به هیچ وجه براتون یه مسکن سبک مینویسم و همینطور ام آر ای فراموش نشه
گفت و رفت
جونگ کوک تمام مدت با بهت بهمون نگاه میکرد
#سویون مگه قرار نبود دیگه از این قرص نخوری ؟ از اولش میدونستم این چیز درست درمونی نیست
+باورم نمیشه داشتم خودمو دستی دستی میکشتم
#کاش یکم به حرفم گوش میدادی
+ببخشید ..باید به حرف تو و ..اون گوش میدادم
#اون ؟ اون کیه؟
+ا..ا خب یکی دوستامم بهم گفته بود نخورمش
#واقعا باعث تاسفه
چشمامو با شرمساری بستم
+جونگ کوک وقت نمیکنیم ام آر ای بگیریم بعدا خودم میرم میگیرم باید برگردیم خونه
#اما..
+بعد سرم حالم بهتره دیگه درد ندارم
#پس قول بده هروقت گفتم میای تا بریم ام آر ای بگیریم
+باشه قول میدم
منتظر شدیم تا سرم تموم شه و بعد هزینه بیمارستان رو پرداخت کردیم و جونگ کوک تاکسی گرفت
.............
#هی بزار تا میرسیم یه چیزی از سیب زمینی ها بمونه
+خیلی گشنمه ..هیچی نخوردم سرم باعث شد اشتهام باز بشه
#باید یه چیزی داشته باشیم تا باور کنن واقعا رفتیم سیب زمینی با سس اضافه بخریم
+اوفف ..باشه دیگه نمیخورم
تاکسی جلوی خونه ایستاد
پیاده شدیم
جونگ کوک سیب زمینی هارو ازم گرفت و کنار گذاشت
کتمو تنم کردم
#هوا سرده بدنت ضعیفه سرما میخوری
+ممنون
جعبه ی سیب زمینی هارو برداشتم و میخواستیم داخل بریم که یونگیو دیدیم
سیگار به دست توی باغ ایستاده بودو بهمون خیره شده بود
#اوه هیونگ اینجایی
-سیب زمینی ..نمیدونستم خریدنش اینقدر طول میکشه
+رستوران شلوغ بود
سرشو به معنی (فهمیدم) تکون داد
سیگارشو انداخت و زیرپاش خاموشش کرد وبدون حرفی داخل خونه رفت
فقط امیدوارم اشتباه برداشت نکرده باشه
+بریم داخل
#بریم
...........
امانی و اجوشی زودتر از ما رفتن خوابیدن
هرکسی مشغول یه کاری بود
ساعت از ۳ گذشته بود
ست هودی ورزشیمو پوشیدم و هندزفری و موبایلمو برداشتم
آروم از خونه زدم بیرون
آسمون هنوز تاریک بود
توی مسیر پیاده روی قدم زدم
احساس میکردم یکی دنبالمه
پشت سرمو زیر چشمی نگاه کردم
فقط دوتا پا دیدم
ترسیده بودم و سرعت قدمام تندتر میشد حتی به جای رسید که شروع کردم به دوییدن
دستم کشیده شد و جیغ بلندی کشیدم
...........
hi✨️🦄
چطورید خوبید؟
آخرین پارتی که آپ کردم سال پیش بود و واقعا متاسفم
اصلا نمیتونستم وی پی ان وصل کنم
به جاش چنتا پارت آپ کردم
این فیکشن و کامل نوشتم و باید فقط آپش کنم
منتظر یه فیک جدید باشید دارم اماده اش میکنم
ووت یادتون نره ✨️
YOU ARE READING
peace within you
Fanfiction17.sept.2022 آرامشی که مدت ها گم کرده بودم رو پیدا کردم جایی که ،هیچکس فکر نمیکرد باشه ؛ درست در وجود تو .. writer:Rose