"again?"

86 5 0
                                    

+مهمون ..اها یونگی، باشه ممنون
داخل رفتم
+همیشه دوست داری زودتر از من بیایی ؟
-تو دیر میای سرکار
به ساعت اشاره کردم
+ساعت ۸ صبحه و این ساعت عادی برای شروع کاره
تک سرفه ای کرد و سریع بحث و عوض کرد که خندم گرفت
-خوب خوابیدی؟
+بعد یک هفته بهترین خوابم بود
-منم
+خب الان میخوای طرح هارو ببینی ؟
-برای همیم اومدم
+چیزی نمیخوری؟
-آیس کافی
+اوکی
دکمه رو فشار دادم که تماس وصل شد
=بله رئیس
+منشی کیم یه آیس کافی و یه چایی لطفا برامون بیار
=چشم رئیس
فلشو به کامپیوتر زدم و روی پوشه مورد نظرم کلیک کردم
-پدرت و مادرت برگشتن ایتالیا ؟
+اوهوم امروز صبح
سری تکون داد 
+بیا نگاه کن
پشت میز اومد و یه دستشو روی پشتی صندلیم و دست دیگشو روی میز گذاشت
نیم رخ صورتش درست در دیدرسم بود
نگاه کردن بهش از جهات مختلف باعث میشه پروانه های توی دلم به پرواز در بیان
قبلا وقتی نگاهش میکردم تصویری جز صورت گاو نمیدیدم اما الان ..گاو رفته و دارم صورت اصلیش رو میبینم ‌.اما هنوز درونش یه گاو هست
-خوبه ..خوشم اومد
+با همون طرح رد گم کنیه در بطری موافقی؟
-اره فقط روی این شکله توضیحش بده برام 
+خب ببین اینجا رو این اندازه یه نقطه هست که ..
صدای تق تق در اومد و چندثانیه بعد منشی کیم با یه سینی وارد شد
+منشی کیم ایس کافی مال جناب مین یونگیه
=بفرمایید
+ممنون میتونی بری
=آقای مین..میتونم ازتون یه امضا بگیرم ؟
-من ؟
خنده کش داری کرد
-حتما
کاغذ و ماژیک رو ازش گرفت و امضا کرد
-اسمتون؟
=کیم جه سو
+یاا منشی کیم پرت تاحالا از من امضا نخواستی
=جناب مین بین دخترا خیلی مشهورن و دیگه هما میدونن من برای شما کار میکنم پس نیازی بهش ندارم
+منم جذابیت زیادی بین پسرا دارم
=جناب مین حتی فن کلاب هم دارن ..من فن پروپاقرصتونم
یونگی خندید و نیم نگاهی بهم انداخت
-میخوای یه عکسم بگیریم ؟
=میشه ؟ وایی خیلی خوب میشه
گوشیشو به یونگی داد و کنار هم ایستادن و عکس گرفتن
=ممنون آقای مین شما از فضای مجازی هم بهترید
+منشی کیم دیگه بهتره بری تا مهر اخراجتو نزدم
=رئیس میدونید که خیلی دوستتون دارم
+سعی نکن گولم بزنی برو
تعظیم کرد و رفت
-چرا با بدبخت اینطوری صحبت میکنی
+بیا برگردیم سرکار
-باشه ..حتما به فن کلابم یه سر بزن
+میخوای خفت کنم؟
-خب کجا بودیم
..............چند روز بعد
عینکمو از روی چشمم برداشتم خمیازه ی طولانی کشیدم
+اهه خسته شدم
جعبه ی سیگارمو برداشتم و توی بالکن رفتم
سیگارو بین لب هام گذاشتم و روشنش کردم
به سیاهی شب خیره شدم
به ساختمان های بلند و نور های کوچک خیره شدم
چرا ..چرا هیچ آرامشی بهم منتقل نمیکنن
چرا این صحنه اونم بعد کار کردن زیاد باعث نمیشه خستگی رو فراموش کنم ...
دلیلش واضحه
من درست در اعماق وجودم حسی پوچ دارم
حسی متشکل از غم ،ترس ،عصبانیت و خستگی
اینها تبدیل به جانوری شدن که داره ریز ریز وجودمو میخوره
اشکهایی که متوجه فرودشون روی گونم نشده بودم رو پاک کردم
گوشیم به صدا دراومد و ریشه ی افکارم پاره شد
شماره ناشناس..دوباره
تماس و وصل کردم و درگوشم گذاشتم
¥اوه چه افتخاری نصیبم شده پارک سویون جواب تلفنمو داد
+خسته نشدی ؟ چقدر دیگه میخوای ادامه بدی ؟
¥تا زمانی که عشقمو قبول کنی
+جونگ سو ..خواهش میکنم از زندگیم گمشو بیروننن
¥نمیرم سویون نمیرمممم
با داد گفت
¥هایش ..چاگی چرت باعث میشی سرت داد بزنم ؟ به جای جرو بحث پایینو نگاه کن
+چی
¥پایین
یکم خم شدم و پایین و نگاه کردم
جونگ سو ...
برام دست تکون داد
+اینجا چه غلطی میکنی؟؟!
¥اومدم ببینمت
+زودتر گمشو تا پلیسو خبر نکردم
¥خودت که میدونی زنگ زدن به پلیس فایده ای نداره ..یه شراب خوب اوردم تا جام هارو اماده کنی میرسم بالا عزیزم
+هايشش عوضیی
گوشیو قطع و کردم و سریع به داخل اتاق برگشتم
باید درو قفل میکردم
دوییدم سمت درو قفلش کردم
حالا ..حالا باید چیکار کنم ..به کی زنگ بزنم ..پلیس؟ صددرصد که اوناروهم خریده
اصلا چرا روز تعطیل که هیچ کس توی شرکت نیست اومدم اینجا و کار میکنم
دستگیره در پایین رفت
¥چاگی چرا درو باز نمیکنی؟
+جونگ سو این آخرین اخطارمه برو
چند ثانیه سکوت همه جارو فرا گرفت
آروم جلو رفتم و گوشمو به در چسبوندم
+رفت؟
همون موقع با کوبیده شدن چیز محکمی توی در ترسیدم و شتاب زده عقب رفتم
ترسیده بودم ..جوری اصلا قابل توصیف نیست
چیزی نگران اتفاق افتادنش بودم اتفاق افتاد و قفل در شکسته شد
درو با پاش حل داد و داخل اومد
¥هایشش ..چرا درست رفتار نمیکنی که نخوام این همه زحمت بکشم ؟
بهت زده چند قدم عقب رفتم
تمام کتک هاش تمام بی احترامیاش تمام به زور بوسیدناش که کمتر از تجاوز نبودن مثل یه فیلم از جلوی چشمام گذشت
به میز کارم چسبیدم
سمتم اومد و درست روبه روم قرار گرفت
دستشو روی گونم گذاشت تا گردنمو لمس کرد
چشمامو بستم تا اشکهام فرود نیان
+خواهش ..میکنم
دستشو ازم دور کرد ولی برگشت و موهامو دور انگشتاش پیچید و محکم کشیدشون
جیغی از درد کشیدم که سیلی محکمی توی صورتم زد و پاره شدن گوشه لبم و مزه ی خون رو حس کردم
با تمام زورش روی زمین پرتم کرد و سرم به زمین سخت و سرد برخورد کرد
همه جا برام تار و مبهوت شد

peace within you Where stories live. Discover now