شما اونو نمیشناسین...

954 226 79
                                    

تلفن رو که قطع کرد نگاهش رو به پسر خوابیده‌ی روی تخت داد. پوزخندی زد و خواست از اتاق خارج شه که شیوا سریع بدون در زدن وارد اتاق شد.

_ قربان... باید سریع از اینجا بریم. خط رو ردیابی کردن. شَدو به زودی...

پوزخندش بیشتر شد و با خونسردی تمام از اتاق بیرون رفت و در رو پشت سرش بست.

+ نیازی نیست ما جایی بریم.

_ اما قربان... شَدو...

+ شَدو قراره دست خالی از اینجا برگرده.

شیوا که گیج شده بود گفت:
_ اما قربان... قطعا تنها به اینجا نمیاد. کلی آدم داره که...

+ اما ما قدرتمون بیشتره. کسی که تو اون اتاق خوابیده برای منهدم کردن خودش و هرکسی که بخواد با خودش بیاره کافیه.

و وارد اتاق خودش شد.

+ دکتر رو خبر کن. بگو اون پسر رو سر پا کنه. میخوام وقتی شَدو به اینجا میاد بیدار باشه.

_ میخواید... میخواید پسش بفرستین؟

روی صندلی پشت میزش نشست و با آرامش نگاهش رو به شیوا داد.

+ نه... میخوام قدرت نمایی کنم.

و با دیدن قیاقه‌ی گیج شیوا توضیح داد
+ با بودن اون پسر توی دستای من... قدرت من صد برابر و قدرت شَدو زیر صفره. میخوام این رو با چشم‌های خودش ببینه.

شیوا میخواست بگه اون هم چیزی رو داره که شما میخواین. میخواست بگه شما هم دست اون نقطه ضعف دارین اما جلوی خودش رو گرفت و چیزی نگفت. نمیتونست هرچی به ذهنش میاد رو به زبونش هم بیاره. پس سکوت کرد و سری تکون داد و بعد از تعظیم کوتاهی از اتاق خارج شد تا به سراغ دکتر بره.

********************

از ماشینش پیاده شد و به اون عمارت بزرگ نگاه کرد. ماشین‌هاشون رو روی تپه‌های اطراف توی تاریکی پارک کرده بودن و از بلندی داشتن به اون ساختمون نگاه میکردن.

تعداد نگهبان‌های اطراف ساختمون بیشتر از چیزی بود که فکرش رو میکرد و این کمی عصبیش میکرد‌. آدرنالین توی خونش به بیشترین حد خودش رسیده بود و میتونست صدای ضربان قلبش رو توی گوش‌هاش بشنوه. بکهیونش اونجا بود. توی اون عمارت. جایی که قرار بود تا کمی دیگه واردش بشه و بعد برش گردونه.

با صدای سهون برگشت و نگاه سردش رو بهش داد.

_ هیونگ... همه‌ی افراد آماده‌ان.

به آدم‌هاش نگاه کرد. حدودا ۶۰ نفری میشدن و این کمی خیالش رو راحت‌تر کرد.
نگاهش رو به سهون برگردوند و آروم گفت:
+ خوبه... میتونی بری.

با چشم‌های گرد شده گفت:
_ برم؟

+ آره.

_ کجا برم؟ مگه نمیخوایم...

The Shadow [Completed]Where stories live. Discover now