جیمین در اتاق رو باز کرد و داخل شد
هوای اون اتاق به شدت گرم بود و به کلافگیش دامن میزد
وضعیتش بدتر از چیزی بود که تصور میکرد
عضو تحریک شده اش از زیر لباس فشار وارد میکرد و دردی که توی بدنش پیچیده بود اذیت کننده بود
حتی نمیخواست بهش نگاه بکنه، چون به هر حال قرار نبود خودش، خودش رو خلاص کنه
فقط باید منتظر میموند تا جونگکوک تلفنش تموم بشه تا بهش ملحق بشه
تیشرت سفیدش رو از سرش بیرون کشید و بعد از پرت کرده به گوشه ای سمت تخت وسط اتاق رفتطراحی اون اتاق چیزی شبیه رد روم بود
اتاقی که با هالوژن های قرمز تزئین شده بود.
صندلی های مخصوص که در کناره های اتاق بود و کمدی که پر از وسایل بود
هر نوع وسیله ای که مربوط به سکس بود توی اون کمد وجود داشت
از دیلدو و بات پلاگ گرفته تا شلاق و طناب های بانداژ.
درسته قرار نبود هیچ وقت هیچ کدوم از اون وسیله ها رو استفاده کنند اما جیمین اصرار داشت بودنشون ضروری و حتی گاهی به فکر استفاده میفتاد اما جونگکوک هر سری مخالفت میکرد و با داد این بحث رو میبست
اما این سری قرار نبود ساده از کنارش عبور کنهخودش رو روی تخت پرت کرد و منتظر اومدن جونگکوک شد
بین راه تماس مهمی براش پیش اومده بود و به جیمین گفته بود که منتظرش باشه اما خب جیمین بیش تر از این نمیتونست صبر کنه
کمربندش رو باز کرد و کنار تیشرتش انداخت
زیپ و دکمه اش رو هم باز کرد و با پایین کشیدنش اون رو پایین تخت رها کرد و خودش رو تا جایی بالا کشید که سرش روی بالشت قرار بگیره
برخلاف فضای اتاق که گرم بود ملحفه خنک بود و به جیمین احساس خوبی تزریق میکردتوی طول این یکسال جونگکوک انقدر توی رد روم بود که جیمین یکبار به شوخی پیشنهاد داد که اتاقشون رو اونجا منتقل کنند و این شاید جرقه ساخت این اتاق بود که به فکر جونگکوک افتاد
توی این یکسال دوبار توی اون رد روم سکس کرده بودند
یکبار روی تخت قرمزی که از بار اول ورودش چشمش بهش بود و دوست داشت امتحانش کنه
یکبار هم روی همون صندلی که شکنجه شده
و اون دو تا سکس انقدر برای جفتشون لذت بخش بود که جونگکوک پیشنهادش رو روی میز گذاشت و جیمین بدون لحظه ای درنگ قبول کرده بود
و همین باعث موافقت برای ساخت این اتاق شده بود
اتاق بازی
چیزی که جیمین اسمش رو گذاشته بود
سرگرم کننده بود و براش پر از فانتزی و شهوت بود و تقریبا تمام سکس هاشون توی این اتاق بودبا باز شدن در جونگکوک همینطوری که دکمه های پیراهنش رو باز میکرد و اون رو گوشه ای مینداخت نزدیک تخت اومد
+ متاسفم که منتظرت گذاشتم
_ هوممم میتونی برام جبرانش کنی
جونگکوک تای ابروش رو بالا انداخت و به شیطنت چشم هاش لبخندی زد
+ باز دلت هوس چی کرده پسر شیطون من؟
نگاه جیمین که سمت کمد کشیده شد جونگکوک کلافه خودش رو روی بدنش بالا کشید و با ستون کردن دست هاش دو طرف بدنش، بوسه ای گوشه لبش گذاشت
زبونش رو روی لب هاش کشید و با زدن بوسه ای دیگه عقب کشید
_ فکرشم نکن جیمین
چشم های جیمین که به واسطه بوسه ها بسته شده بود، خمار باز شد و بهش خیره شد
+ اما قرار شد برام جبران کنی
_ یادم نمیاد قول جبران داده باشم
+ جونگکوک
جیمین با قیافه عصبانی که بیشتر کیوتش کرده بود اعتراض کرده بود و متقابل همون رفتار رو از جونگکوک دریافت کرد
_ جیمین
+ داری سر به سرم میذاری؟
_ میدونی که خشونت زیاد خوشم نمیاد
+ میدونی که میدونم عاشق خشونتی و فقط به خاطر من ملاحظه میکنی
_ یادم نمیاد توی این چند سال از خشونت استفاده کرده باشم
+ مصرف مواد ادم رو کم حافظه میکنه و باعث میشه چیزی یادش نیاد
_ جیمین
YOU ARE READING
RAvEN🩸| KOoKMIN
Fanfiction••|برشی از داستان... . + تمومش کن جونگکوک تمومش کن درد دادن به بقیه رو وگرنه با رفتنم جوری بهت درد میدم که نتونی قد راست کنی صدای سرد و جدی جیمین با هشدار به جونگکوک یاداور کرد که نمیتونه هرکاری دلش میخواد انجام بده و بهتره حواسش به اطرافش باشه سیگ...