قسمت یازدهم
صد و یک درصد مطمئن بود که هرگز این الفا رو قبلا ندیده بود ولی حالا یه غریبه داشت اسم کیونگسو رو اینطور آشنا، گرم و صمیمی صدا میزد و اسمش خیلی راحت روی زبون آلفا میچرخید. همین میترسوندش که این آلفا مستقیما و با هدف قبلی سراغش اومده بود، هرچند کیونگسو سعی کرد از آغوش آلفا بیرون بیاد اما بازوهاش دوباره توی اغوش الفا قفل شد و با فشاری که به بدنش وارد شد، بطور ناگهانی به بدن الفا چسبید.
-فکر نکن من نمیدونم داری چه بازیای درمیاری، جون هیونگ شی.
ووبین با دست اشاره ای به کیونگسوی آزرده کرد: اونو به من برگردون.
آلفا با زبونش دوبار صدای کلیکی-تچ مانندی-درآورد: من فکر نمیکنم تو اینجا حق مالکیت روی کیونگسو داشته باشی!
-و همینطور تو!
ووبین جوابش رو بهش برگردوند و بازوش رو سمت کیونگسو دراز کرد.
نیروی محکمی که ناگهانی از جهت سومی کیونگسو رو کشید، باعث شد سو تعادلش رو از دست بده و سمت زمین جشن سقوط کنه هرچند سقوط ناموفقی بود و کسی خیلی جدی و محکم توی بغلش گرفتش و نگهش داشت. وقتی عطر آشناش رو حس کرد، کیونگسو بالاخره از کشمکش و تقلا دست برداشت.
جونگین!!
-من دارم (حق مالیکتو میگه^ـ^)
جونگین اعلام کرد و کیونگسو رو توی آغوشش بالا کشید تا توی وضعیت راحتتری قرار بگیره. آلفاش قبل از اینکه یک بازوش رو مالکانه دور کمرش-مثل کاری که آلفای قبلی کرده بود- حلقه کنه، گرهی کراوات کیونگسو رو درست کرد.
کیونگسو قبل از بلند کردن سرش برای نگاه به آلفاش نگاهی به دست گرم و آرامش دهندهای که دور کمرش قفل شده بود، انداخت و بعد سرش رو بلند کرد تا نگاهش کنه و وقتی چشماشون بهم خورد سرش رو پایین انداخت و مثل همیشه سرش رو خم کرد.
اینبار، پایین انداختن سرش بخاطر این نبود که جونگین بهش خیره شده بود، شاید برق چشماش نشون دهندهی همون نگاهی بود که همیشه خیره نگاهش میکرد اما کیونگسو میدونست اون شعله های خشم برای اون نبود، برای اولین بار کیونگسو حس فرمان دهی آلفاش رو ترسناک ندید بلکه توی اون حس قویای که کل بدنش رو پوشونده بود و احاطه اش کرده بود، احساس امنیت و حفاظت میکرد.
انگشتی روی موهای جلوی چشمش خزید و موها رو سمتی هدایت کرد. وقتی انگشت جونگین اروم روی صورت کیونگسو نشست و نوازش کنان تا فکش پایین اومد و خیلی نرم سمت دیگهی صورت کیونگسو رو با کف دستش پوشوند و سرش رو سمت خودش خم کرد، کیونگسو یخ زد.
جونگین پرسید: حالت خوبه؟
صدای هیس مانند آلفاش بطور ناگهانی در شلوغی مهمانی تنها صدایی شد که توی گوشش زنگ میزد و شنیده میشد.
ESTÁS LEYENDO
"CLAIMED" [Complete]
Hombres Loboاونجا بودی... وقتی که نیاز داشتم کسی پیشم نباشه تو بودی... درست روبهروی من... با نگاه پرنفوذت بهم خیره شده بودی... با اون موهای پلاتینیومی سفید، سخت دور از دسترس و سرد بنظر میومدی... چطوره نگم از لباس کشباف قرمز رنگ بستکبالت که تو رو جذاب تر نشون می...