قسمت چهلوهشتم
میخواست برای آلفاش تلاش کنه، مخصوصا وقتی سد از راهش برداشته شده بود تا تنظیم خاصی انجام بده.
خوب شروع شده بود. اونا یک اسانسور اختصاصی گرفته بودن تا پارکینگ ماشینا از زیر زمین مستقیم به محل صرف شام برن. وقتی آلفاش همهی منوی رستورانای کیم رو خواسته بود چون فقط نمیتونست برای ناهار تصمیم بگیره، حواسش از استرس پرت شده بود.
نمیخواست پیشخدمتی که همین الانم تو دردسر افتاده بود رو به دردسر بندازه، کیونگسو سریع برنج سرخ شده ژاپنی رو انتخاب کرده بود چون در دسترس ترین منو بود و جو معذب و عجیب رو شکسته بود. هرچند وقتی آلفاش به پیشخدمت گفت که برای کیونگسو هویج بیشتری تو برنج سرخ شده –بانی کوچیک من- بذار ، کیونگسو خیلی سخت از خجالت قرمز شده بود هرچند شکوفه های شیرینی تو دلش شکوفه زده بود.
اما وقتی از بخش غذاخوری وقتی به بخش سالن مو رفتند، همه چیز عوض شد. کیونگسو میتونست هزاران جفت چشمایی رو روی هر حرکت خودش و آلفاش حس کنه. این باعث میشد حس مریضی بکنه، میخواست سرش رو تا پایین ترین حد اویزان کنه و شونه هاش رو از زیر بازوی آلفاش بیرون بکشه. میخواست تو خودش گوله شود اما نکرد.
نگهش داشت، نگهش داشت،نگهش داشت تا اینکه..
-اوه
عطر قوی الفایی که از روبروشون میومد باعث شد تا بیاسته: نگاه کن کی اینجاست
صدای بلندی که با هیجان پر شده بود، توجه بقیه ی فروشنده ها رو هم جلب کرد: این همون امگای سیاه معروف نیست؟
-سونگری شی، صفتی که بکار بردی درست نیست.
آلفاش بازوی کیونگ رو محکم فشرد و سمت جلو هل فشار داد تا حرکت کنه.
- حالا لطفا مارو ببخش.
سونگری ادامه داد-من شک دارم بقیه ما هم اینجا، اینطور فکر کنن.
آلفاش با هل دادنش مجبورش کرد از کنار سونگری رد بشن تا به راهشون ادامه بدم اما بخاطر کلمات بعدیش متوقف شد.
-اون برای خوابیدن با این و اون معروفه.
برخلاف حالت بی حس روی صورت جونگین، کیونگسو به تیزی میتونست سوختن عطر الفای جونگین رو حس کنه، شکمش پیچ خورد، این حس اشنا بود، باید از کنار آلفاش فرار میکرد.
بلندتر شدن سر و صداهای دورش، باعث اذیت شدن گوشش میشد، دورش پر از نظرهای شهوتی بود که میخواست همه اشون رو دور بریزه.
-پس، این همونه، امگای بی شرمی که به کیم جونگین برگشته.
-همین چند وقت پیش مال کیم ووبین بود، نبود؟
-این واقعا همونه؟ همونی که از این الفا به اون الفا میشه؟
-کیم جونگین برش گردونده؟ هیچ ضمانتی نیست که فرار نکنه و با الفای دیگهای دوباره نخوابه.
YOU ARE READING
"CLAIMED" [Complete]
Werewolfاونجا بودی... وقتی که نیاز داشتم کسی پیشم نباشه تو بودی... درست روبهروی من... با نگاه پرنفوذت بهم خیره شده بودی... با اون موهای پلاتینیومی سفید، سخت دور از دسترس و سرد بنظر میومدی... چطوره نگم از لباس کشباف قرمز رنگ بستکبالت که تو رو جذاب تر نشون می...