قسمت پانزدهم
-هیچ زخم سر بازی وجود نداره، تنها کاری که می تونم بکنم همینه.
دکتر گفت و یه کیسه یخ رو پشت کیونگسو گذاشت. سرما به داخل-زیر شلواریش-نفوذ کرد و باعث شد مقداری از درد از بین بره .
-ممنون دکتر کیم.
کیونگسو زمزمه کرد و یه لبخند ضعیف تحویلش داد. از وقتی وارد درمانگاه شده بودند، به هر طریقی تونسته بود اشک هاشو از ریختن کنترل کرده بود، اما درد آزار دهنده ای که توی قفسه سینهاش بود، از بین نمیرفت.
دکتر به نرمی موهای کیونگسو رو نوازش کرد و بهش لبخند تشویق کننده ای زد.
- می خوای بهم بگی که چه اتفاقی افتاد؟
کیونگسو کمی لبشو گاز گرفت و با تردید به دکتر نگاه کرد: دکتر، من خوبم!
-بزار من باهاش صحبت کنم دکتر کیم.
جونگده حرف دکتر رو قطع کرد و کیونگسو به طور ناگهانی متوجه عطر آلفای کنارش شد. جونگده بسیار نجیب و ملاحظه گر بود.
به ذهن کیونگسو خطور کرد که این یه آلفا بود که اونو طی همهی مسیر درمانگاه حمل کرده بود ولی انقدر رایحه اروم و امنی داشت که کیونگسو برای مدتی یادش رفته بود.
-حتما، من برم برای کیونگسو شیر گرم آماده کنم. اگه چیز دیگه ای نیاز داشتی بهم بگو.
دکتر شونه های کیونگسو رو نوازش کرد.
- تدارکات من فراهمه. اگه جایی برای پنهان شدن لازم داشتی، درمانگاه همیشه برای امگای شیطون من در دسترسه، باشه؟
کیونگسو با لبخندی سرش رو تکان داد، نتونست قدرتشو جمع کنه تا با شوخی جوابشو بده یا حتی به این شوخی بخنده. وقتی دکتر دور شد، قلب کیونگسو از اینکه با جونگده تو اون اتاق کوچک تنها شده بود، سخت تپید. کمی جابه جا شد و سرشو توی بالش مخفی کرد و ناشیانه صبر کرد تا آلفا چیزی بگه.
جونگده شروع کرد. -وقتی دیدم هانوو سوسنگنیم جارو رو بیرون آورد یه راست پیش سوهو هیونگ رفتم.
کیونگسو به خاطر تصاویری که به سرش هجوم آورده بودن نفس عمیقی کشید.
-من میتونم از بقیه سال سومی هایی اونجا حاضر بودن و دیدن که چه اتفاقی افتاد بپرسم اما امیدوارم بتونم شخصا از خودت بشنوم، کیونگسو.
دست ها روی میز ، دو کیونگسو
-چرا وقتی اونجا رسیدیم داشتی گریه می کردی؟
چند بار می خوای که خودم تکرار کنم ؟ الفات بهت رفتار های ابتدایی و پایه رو یاد نداده؟
-من...
کیونگسو می دونست که صداش تو بالش می پیچید و خفه میشد اما جرات نگاه کردن به جونگده رو نداشت: درد داشت، جونگده-شی ...
VOCÊ ESTÁ LENDO
"CLAIMED" [Complete]
Lobisomemاونجا بودی... وقتی که نیاز داشتم کسی پیشم نباشه تو بودی... درست روبهروی من... با نگاه پرنفوذت بهم خیره شده بودی... با اون موهای پلاتینیومی سفید، سخت دور از دسترس و سرد بنظر میومدی... چطوره نگم از لباس کشباف قرمز رنگ بستکبالت که تو رو جذاب تر نشون می...