┨جایگزین├

145 33 6
                                    

قسمت بیست و چهارم

- اگه حالت خوبه وقتشه بلند شی کیونگسو.

صدای آلفاش و بعد بدنبالش صدای در، توی گوشش زنگ زد. شب زودتر از چیزی که فهمید گذشت. صداش آلفاش مثل هشداری اونو از افکارش بیرون کشید.

هنوز تو تخت دراز کشیده بود و آلفاش درحال انجام کارهای روزانه اش بود و چند دقیقه بعد آلفاش برگشت و دستشو داخل موهای کیونگسو فرو کرد.

-حالت خوبه کیونگسو؟

آلفاش پرسید و بخوبی میدونست که کیونگ بیدار بود ولی هنوز از تخت بیرون نیامده بود. در جواب هومی گرفت اما صداش درست مثل یه زمزمه بود که باعث شد آلفاش روی تخت بشینه. وقتی آلفاش اونو از شونه­اش گرفت و چرخوند. کیونگسو از نگاه تیزش دوری کرد و تنها به دکمه­های یونیفرمش خیره شد، دستی روی پیشونیش نشست و دمای بدنش رو چک کرد.

-تبم که نداری!

آلفاش اروم زمزمه کرد و بعد دستشو به گردن کیونگسو فشرد : حس مریضی میکنی یا دوباره..کابوس دیدی؟

کیونگسو بدنش رو بزور بلند کرد و تمایل کنار زدن دست آلفاش و دور کردن نوازش هاشو سرکوب کرد. سرش رو تکون داد ولی حتی به جواب خودش هم اعتمادی نداشت. آلفاش ضربه ی آرومی به شونه اش زد و از تخت بلند شد.

-اگه خوبی وقتشه اماده شی!

چند دقیقه بیشتر طول نکشید تا بالاخره آلفاش از اتاق خارج شد و با احساساتش تنهاش گذاشت. این راه یا راه دیگه­ای، کیونگسو تمام شب تونسته بود آلفاش رو با گریه هایی که بسختی قورتشون میداد بیدار نکنه، خودش رو مجبور کرده بود بیصدا گریه کنه و ذهنش رو خالی کنه پس نیازی به روبرویی با مسئله جدیدش نداشت .هرچند خیلی کمکش نمیکرد چون احساس خفه کننده درونش تمام شب بیدار نگهش داشته بود.

پیشونی سنگینش رو دوباره فشرد،کیونگسو دستشو تا گردنش پایین تر کشید و افکارشو به زحمت از ذهنش بیرون کرد.

هرچند حس اینکه چطور آلفاش با دقت دستشو روی گردنش کشیده بود تا دمای بدنشو چک کنه باعث شد سخت تر گردنش رو بماله. نوازش نرمش حس خورنده ای بهش میداد. همینکه فکر میکرد این تنبیهی براش بود که لمس هایی که برای امگای دیگه­ای بود رو میدزدید و این باعث میشد پوستش آتیش بگیره.

کیونگسو داخل حموم دوید، انگشتاش با بی رحمی گردنش رو خراش میداد. وقتی دوباره وارد اتاق شد حس عصبانیت عجیبی درونش رشد کرد، فورا اون قلاده نفرین شده­ای که روی لباسای تا شده­اش بود رو برداشت. بدون شک کار آلفاش بود- که قلاده رو مرتب روی لباس هاش گذاشته بود- آلفاش مشتاق بود که کیونگسو قلاده اش رو بپوشه و کیونگسو مشتاق بود که قلاده رو دوباره به مینسوک برگردونه.

"CLAIMED" [Complete]Where stories live. Discover now