┨قلاده├

144 33 16
                                    

قسمت بیست و سوم-قلاده-


-رورو ..رورو

جونگ هیون موهای بارو رو که تو بغل کیونگسو پیچ و تاب میخورد بهم ریخت.

-اسمم باروئهه.

بارو شکایت کرد و دستشو دراز کرد تا آلفا ر بزنه،کیونگسو متعجب، قبل از اینکه پسر بچه محکم آلفا رو بزنه، جلوش رو گرفت.

-مودب باش، بارو.

کیونگسو سرزنشش کرد و همچنین چشم غره ای به آلفا رفت. بعد از گرفتن چشم غره از اون دو امگا، هیونسنگ ضربه ای به بازوی آلفاش زد و لبخند عذرخواهانه ای به بارو زد.

- متاسفم بارو، این احمقو نادیده بگیر.

-احمق؟ مننن؟

جونگ هیون با ناباوری تکرار کرد وکمر هیونسنگ رو گرفت و به طرف خودش کشید.

-چطور میتونی آلفاتو احمق صدا بزنی؟

هیونسنگ چشماشو چرخوند و موقعی که خواست جوابی بده، یوسوب با چانگ سوب توی بغلش وسط حرفش پرید.

-حق با سنگیه ،تو یه احمقی.

-یا!!!

جون هیونگ فریادی زد و دو بچه ای که تازه بهشون ملحق شده بودن خندیدند. لب و لوچه اشون رو آویزون کردند. وقتی احساس کرد انگشتایی قلاده­اش رو پایین کشید و به آرومی درست روی کبودی هایی که تا به حال باید به طور کامل محو میشدند، فشرده شد، لبخند کیونگسو محو شد. اونام یه دلیلی بیشتر بودن که باعث بی خوابیش تو شب قبل شده بود و مدتی طول میکشید تا خوب شن، هر چند که آلفاش مثل همیشه اونو تو آغوشش نگه داشته بود تا وقتی که بهتر میشد.کبودی هایی که آلفاش به گردنش وارد کرده بود تا حدی بهبود یافته بود ولی با این وجود بارو متوجه رد قرمزش شده بود.

بارو به نرمی پرسید و یه اخم بامزه ای تو چهره اش شکل گرفت -تو صدمه دیدی، هیونگ؟

با دقت با یه دست آزادش جای قلاده رو تنظیم کرد و کبودی های توی دید رو مخفی کرد

-من خوبم، اینم تا آخر امروز از بین میره. نگران نباش.

کیونگسو بهش اطمینان داد و موضوع بحث رو جمع کرد. با این حال بارو از این جواب ناراضی به نظر می رسید.

با نگرانی ابروهاش رو در هم کشید و به اخم خشمناکی توی صورتش تبدیل شد:کی بهت آسیب زده؟ من میرم یه درکونی بهش میزنم، هیونگ!!

-خب خب رورو

جونهیونگ با یه لبخند عشوه گری روی صورتش، خودشو وسط انداخت.

-تو نمیخواد نگران باشی، مطمئنم کیونگسو هیونگ بیشتر از اسیبِ فلان سرویسی که گرفته لذت برده، تو نمیدونی این چه جور کبودی چیه که اینجوری کبود شده بچه!

"CLAIMED" [Complete]Onde histórias criam vida. Descubra agora