┨شهربازی├

163 35 18
                                    

قسمت بیست و دوم

-بالاخره!

جونگهیون فریادی زد و خودشو روی زمین چوبی انداخت. هیونسنگ چشماشو چرخاند و بطری آبی به کیونگسو که با یه لبخند قشنگ کنار جونگهیون نشسته بود، داد.

-خیلی خسته کننده ای جونگهیون، نگاه کن کیونگسو رو! اون اصلا خسته بنظر نمیاد، تو باید بیشتر تمرین کنی.

کیونگسو خوشحال آب رو گرفت، چند قلوپ ازش خورد و بعد درشو بست.

- نه دقیقا، هیونسنگ شی، منم خیلی خسته ام.

-دیدی! تو حتی کیونگسو رو خسته کردی!

جونگهیون توضیح داد و انگشت اتهامش رو سمت بتا گرفت: اون تازه زخمای شکمش خوب شده، ‌تو یه هیولای تمرین دهنده ای!

هیونسنگ اخمی کرد و دستشو روی شونه­ی کیونگسو گذاشت: حالت خوبه کیونگسو؟ اگه خیلی خسته ای بهم بگو و من سرعتمو پایین میارم.

کیونگسو سرشو تکون داد و انگشت هاش رو سمت شکمش برد و زخم شکمشو لمس کرد.

- من خوبم، باید سریع تر یادبگیرم تا بتونم امتحان گارد رو زودتر بدم.

-که دوباره الفات رو خوشحال کنی؟

جونگهیون برای اذیت کردنش پرسید و وقتی کیونگسو بهش توجهی نکرد و بجایش اب نوشید، جونگهیون ادامه داد: -خب بایدم بکنی چون اون تورو خوشحال میکنه، منظورم اینه، اون ازمون خواست از بستکبال بیرون بیایم تا بتونیم بهت تکواندو یاد بدیم چون دونگ وون فهمید کیم ووبینِ عوضی عضو کلوب شده، نه من دارم غر نمیزنم!

هیونسنگ نظر داد: تو تنها کاری که داری میکنی غر زدنه

چشمای جونگهیون روی بدن بتا چرخید و روی برآمدگی شلوارش موند: گفتم نمیکنم، میدونی من واقعا توپا رو دوست ندارم بجز توپای تو رو

هیونسنگ دستشو بالا برد و با چشماش خط و نشونی براش کشید: میخوای بهت سیلی بزنم؟

-سیلی رو روی باسنم میزنی؟

جونهیونگ با یه ناله پیشنها داد: من یه بیبیِ لگدپرون رو دوست دارم.

هیونسنگ به سادگی به باسن الفا لگدی زد و ناله ی بلندی ازش گرفت. وقتی جونگهیون بلند شد و بادستش دایره وار روی باسنش کشیدو جای ضربه رو نوازش داد، کیونگسو خندید.

جونهیونگ غرید و پشتش رو مالش داد -هی! تو خیلی خشنی!

-هیونگ!

دونگوون یکدفعه جلوی در ظاهر شد، کنار جونهیونگ و هیونسنگ ایستاد: خوبی؟

-دونگ وونا...

جونگهیون دست بتا رو محکم گرفت، اشک تو چشماش میدرخشید: هیونسنگ هیونگتو سرزنش نکن، لطفا ازش مراقبت کن گرچه اون باعث مرگ منه.

"CLAIMED" [Complete]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora