قسمت شانزدهم
کیونگسو به هر اتاقی توی قسمت فعالیت های اداری ساختمان که می رسید دزدکی نگاه می کرد و سرک میکشید، متوجه شد که با هر دری که رد می کرد عطر آلفاش قوی تر میشد. قدماش رو سریعتر کرد، از تعدادی اتاق صرف نظر کرد و یک راست به سمت انتهای راهرو رفت.
جونگین-اون خوبه، فقط یکمی شوکه شده.
وقتی صدای آلفاش رو شنید، دو در تا اتاق اخر فاصله داشت.
کیونگسو وقتی صدای جونگده رو تشخیص داد متوقف شد.
-یکمی؟تو فکر نمی کنی نسبت به امگات خیلی بی تفاوتی؟
-هیونگ، حتی توهم؟ اول کیکوانگ، بعد دوجون، حالا هم تو؟من می دونم دارم چیکار می کنم!
-مسلما، می دونی داری چیکار می کنی اما نمیدونی احساس کیونگسو چطوریه!
-و تو میدونی؟
-نه منم نمیدونم، همه چیزی که می دونم اینه که وقتی ازم خواهش میکرد به تو درباره اتفاقی که افتاده نگم فقط به این خاطر که نمیخواست تو رو عصبی کنه، حس کردم قلبم شکست. هرچند قبلا من اونو شخصا نمیشناختم ولی درموردش تو مدرسه شنیده بودم. اون فقط تو گذشته اگه اعتصابی کرده بود و از خودش دفاع کرده بود، هیچوقت مجازات رو قبول نکرده بود اما اینبار مجازات رو قبول کرد. اینکار رو فقط برای تو کرد.
-میدونم هیونگ. من اون لعنتی حرومزاده رو از مدرسه بیرون پرت کردم. چیز بیشتری ازم انتظار داری؟
-نه این که میخواستم فال گوش وایسم ولی دیروز وقتی شما دوتا تو کلینیک باهم صحبت می کردید، من درست بیرون پشت در بودم. تو خوشحالی که اون امگاته؟ نمیتونستی فقط بهش بگی بهش افتخار می کنی؟ این اینقدر برات سخته؟
-تو میدونی چرا، هیونگ. من نسبت به قبل خیلی باهاش نرم تر شدم، من نمیتونم بزارم به اشتباه تصور کنه که میتونه مثل قبل رفتار کنه و سرکش باشه.
-من واقعا دلیلتو نمیفهمم جونگین. این فقط درمورد محافظت از اون و دوری از زخم زبونا نیست. همیشه به خاطر اون موضوع بوده، اینطور نیست؟ مینی بهم گفت که امروز همتون درسی درمورد امگاهای سیاه دارید.
-هیونگ، خواهش میکنم. شروعش نکن. من نمیخوام در موردش حرف بزنم.
-جونگین، همهی اینا ماله گذشته هاست. ببین، در مورد مینسوک من متاسفم. اگه عوضش اون امگای تو بود خیلی چیزا اسونتر میشد، اما تو نباید به خودت و کیونگسو خیلی سخت بگیری.
-هیونگ، من هزار بار بهت گفتم، درخصوص مینسوک هیچ تاسفی وجود نداره. ما تو یه رقابت عادلانه توافق کردیم و هر دو می دونیم اون همیشه دوستت داشته.
-اما اگه تو اون روز برای مسابقه دوستانه نمی رفتی...
-نه هیونگ! لطفا !فقط این نبود که تو مینی رو انتخاب کردی. اونم تو رو انتخاب کرد، اوکی؟و اون بیشتر در موردش خوشحاله پس لطفا فقط عاشقش باش همونقدری که اون عاشقته. شما دوتا باهم شاد باشین منم شاد میشم
YOU ARE READING
"CLAIMED" [Complete]
Werewolfاونجا بودی... وقتی که نیاز داشتم کسی پیشم نباشه تو بودی... درست روبهروی من... با نگاه پرنفوذت بهم خیره شده بودی... با اون موهای پلاتینیومی سفید، سخت دور از دسترس و سرد بنظر میومدی... چطوره نگم از لباس کشباف قرمز رنگ بستکبالت که تو رو جذاب تر نشون می...