┨مادر├

174 36 36
                                    

قسمت سی­ودوم

زن که لباس سیاهی پوشیده بود ضربه­ی آرومی به بانداژ روی بازوی راستش که پرستارها بخاطر متوقف کردن خونریزی و بعد سرسوزن نوزاد برای اون استفاده کرده بودن، زد.

-من میخواستم کمکت کنم سریعتر خوب بشی اما خب، تو میدونی چقدر یه تغییر شکل کوچیک میتونه دردسر درست کنه؟!

کیونگسو توی تخت جابه جا شد و به زن نگاه کرد: شما..ربطی به جو...جونگ..

-اون منو بعنوان مادرش نمیشناسه، نه من نمیتونم سر این سرزنشش کنم.

زن با تلخی لبخند زد: اسمم سولجینه، من جونگینو بدنیا اوردم و بله، من یه امگای سیاهم، دلیلی برای اینکه چرا جونگین..ازشون(امگاهای سیاه) متنفره.

وقتی حقیقتی که آلفاش امگاهای سیاه رو دوست نداشت براش یاداوری شد، کیونگسو تنها زیر پتو دستشو مشت کرد. مادر جونگین، کسی که جینهی گفته بود ترکش کرده بود، یه امگای سیاه بود.

منتظر بود زن ادامه بده اما بنظر میرسید زن منتظر جواب اون بود.

-میدونه؟

کیونگسو نمیدونست از لیست سوالای شناور تو مغزش کدومو بپرسه.

-که من برگشتم؟

سولجین برای واضح کردن سوال پرسید و بعد از سرتکون دادن سو ادامه داد.

- نه من از سوهو خواستم بعنوان راز نگهش داره، صادقانه من فقط سوهو رو داشتم که بدونم جونگین حالش خوبه، من نمیخواستم جلوی اون یا تو ظاهر بشم اما

سولجین لبخند ضعیفی تحویلش داد: درباره­ی موقعیتت شنیدم.

-چرا ترکش کردی؟

بیشتر مشتاق بود جوابی برای آلفاش پیدا کنه تا اینکه بدونه چرا به ملاقاتش اومده بود. کنجکاو بود چرا آلفا از سولجین متنفر بود، گرچه امگا زن آروم و خوبی بنظر میرسید که جونگینو خیلی دوست داشت.

-جونگین باور داره من رفتم..که ازاد باشم.

سولجین مکثی کرد انگار عقیده ی پسرش، آزارش میداد.

-اینطور بود؟

-توام باور داری من اینکارو کردم؟

سولجین پرسید گرچه آزاری در صداش نبود، کیونگسو سرشو تکون داد: اون هیچوقت دربارت چیزی به من نگفته بود، نمیتونم نتیجه ای برداشت کنم اونم وقتی چیزی نمیدونم.

سولجین لبخند زد: من نکردم، پدرِ جونگین..

اشک تو چشماش حلقه زد، مقدار احساسات چشماش غیرقابل انکار بود.

- ما زمان سختی داشتیم چون اون یکی از کاندیدای اصلی برای ریاست جمهوری شورا بود، حمله ها بهمون برای از دور برکنار کردنش شروع شد، چه جسمی چه ذهنی، و خانواده همیشه یه نقطه ضعفه.

"CLAIMED" [Complete]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant