∆part28∆

88 6 5
                                    

ایستگاه پلیس
+پس شماها دارین چیکار میکنید یک هفته س داماد من گم شده ولی هنوز پیشرفتی نداشتین.

رییس پلیس سرشو خم کرد:حق با شماست دادستان کوتاهی از ما بوده بهتون قول میدم هر چه زودتر پیداشون کنیم

+یعنی هیچ سرنخی از خودشون به جا نزاشتن.
_ما تمام دوربینای اون خیابون رو بررسی کردیم ماشین دزدیه و همینطور پلاکش جعلی بوده اون دونفر هم ماسک زده بودن و هویتشون مشخص نیست.

دادستان سرشو با تاسف تکون داد.
+دیگه نمیدونم باید چیکار کنم
.☆☆☆☆☆
نامجون:وای باورم نمیشه پس توی لعنتی عشق اول داشتی و هیچ وقت بهم نگفتی.

جانکوک پشت پنجره کوچیک گوشه اتاق ایستاد در حالیکه دستاش تو جیبیش کرد چند باری سرشو به تایید تکون داد.

نامجون خواست حرفی بزنه که با باز شدن در متوقف شد.
اول جین و پشت سرش دو تا مرد هیکلی وارد شدن.
نامجون با چشمای غمگین و عاشقش به جین نگاه کرد. چقدر دلش براش تنگ شده بود.

جین به اون دو مرد اشاره کرد و اونا سمت جانکوک رفتن.
دو طرفش ایستادن و بازوشو گرفتن.
جانکوک بدون اینکه حرفی بزنه دنبالشون رفت.

ولی نامجون که ترسیده بود جلو اومد و اعتراض کنان گفت:صبر کنید کجا دارین میبرینش منم باهاش ببرید.

جین سد راهش قرار گرفت درست روبه روی صورتش.

جین:صبر کن شما هیچ جا نمیری
نامجون:ولی من باید باهاش برم

جین:فکر نمیکنی یه سری توضیحات به یکی بدهکاری حالا وقت اعتراف کردنه..

نامجون با عشق نگاش کرد پس تصمیم داشت بهش‌ یه فرصت بده.

جین اخم کرد:چیه حالا چرا اینقدر نگرانشی نکنه این بدبختم یکی از اون معشوقه هاته که بهش دروغ گفتی

نامجون متعجب نگاش کرد این داشت چی میگفت!!!!! ولی توی حرفاش بویی از حسادت میومد
لبخندی روی لبش نقش بست پس هنوزم دوسش داشت حالا امیدوار شده بود میتونست دوباره دلشو بدست بیاره ...

بی هوا از دهنش دراومد:کیوت
جین اخم کرد:نیومدم اینجا که دوباره با حرفات خامم کنی این حقمه که بدونم چرا بهم دروغ گفتی. پس بهتره بدون حتی یک کلمه دروغ همه چیو برام توضیح بدی
اینکه کی هستی؟چرا وارد باند شدی؟چرا منو انتخاب کردی؟!!!!هدفت چی بود،!!!
زود باش منتظرم.

نامجون:خیلی خوب همه چیو برات میگم فقط یه چیز بهم قول بده
اخم پیشونیش بیشتر شد:چه قولی؟اگر راجب جونته من نمیتونم زنده بودنتو تضمین‌ کنم رئیس براش تصمیم میگیره

کلافه پوفی کرد:کی از جونش داره حرف میزنه
جین:پس چی؟
نامجون:قول بده ترکم نکنی...میدونم دیگه نمیتونی دوسم داشته باشی میدونم از دستم عصبانی ای میدونم اعتماد دوباره بهم سخته ولی ازم نخواه بدون تو بودن رو تصور کنم
من آدم بدون جین موندن نیستم بعد از دیدن تو دیگه نتونستم حتی یه لحظه از ذهنم بیرون بندازمت بگو که ترکم‌ نمیکنی

Game OverDonde viven las historias. Descúbrelo ahora