گوشی رو قطع کرد و بی حرکت به یه نقطه خیره شد.
رنگ و روش پریده بود
با نگرانی سمت تهیونگ رفت: کی بود؟
وقتی عکس العملی ندید دستشو روی صورتش گذاشت یخ کرده بود
جونکوک:تهیونگ با توام ....چت شد یهو با صورت شوکه به جونکوک نگاه کرد آب گلوشو قورت داد:دنیل بود..
جونکوک: دنیل کیه؟
تهیونگ:یکی از افراد مورد اعتمادم
جونکوک:خب....جون به لب شدم بگو چی شده
تهیونگ:گفت توی بار شنیده که داشتن دنبال سئوکجین میگشتم.
جونکوک:سئوکجین؟!!!!!
تهیونگ:جین، اسمی که تو باند باهاش شناخته میشد سئوکجین
اخماش تو هم رفت:حالا کی دنبالش میگشته؟
تهیونگ:بنظرت کی میتونه باشه صد در صد پلیس بوده.
جونکوک:پلیس؟!!!عزیزم نگران نباش یه نگاه تو آیینه به خودت بنداز رنگ وروت سفید شده، یه فکری میکنیم
تهیونگ:دیگه نمیشه خطر کرد باید هر چه زودتر از اینجا بریم
فقط نباید فعلا جین چیزی بفهمه
جین:چیو نباید جین بفهمه؟!
هر دو سرشونو سمت در برگردوند
جین و کوک با قیافه های کنجکاو و سوالی نگاشون کردن.
تهیونگ:هیچی داشتیم راجب رابطمون حرف میزدیم.
جین پوزخند زنان سمت تهیونگ اومد:بهتره به کسیکه ده سال داره باهات زندگی میکنه دروغ نگی
هر وقت به من دروغ میگی چشم چپت میپره...
جونکوک برای یه لحظه غمگین شد چرا باید ده سال از عمرشو که میتونست کنار عشقش میگذروند از دستش رفته باشه
تهیونگ روی صندلی نشست:خیلی خب تو بردی. دنیل تماس گرفت گفت تو بار داشتن سراغ تو رومیگرفتن
پیشونیش چین خورد:پلیس بوده؟
تهیونگ:مطمین نیستم
نامجون نگران کنار جونکوک ایستاد.
تهیونگ:باید از اینجا بریم فقط نمیدونم کجا
نامجون:دیگه این کشور امن نیست.
تهیونگ:میدونم منم دارم بهش فکر میکنم باید قاچاقی بریم
نامجون:اول باید پاسپورت جور کنیم با پاسپورتای خودمون که نمیتونیم بریم
تهیونگ:ولی از کجا؟من کسی رو سراغ دارم ولی تو این موقعیت نمیتونیم ریسک کنیم.
نامجون:من آدمشو دارم
هر سه نفر با تعجب نگاش کردم.
نامجون:چند سال پیش به یه آدمی که تو کار جعل بود کمک کردم اونم گفت نمیخواد زیر دینم بمونه قرار شد هر وقت کمک خواستم بهش بگم
جین خوشحال شد:این که خیلی خوبه
جونکوک: ولی وقتمون کمه
نامجون:نگران نباش طرف حرفه ایه سه چهار روزه جورش میکنه
فقط باید چهار تا عکس از خودمون براش بفرستیم.
جونکوک سمت پنجره رفت با دیدن بلورهای سفید برف ذوق زده شد:بچه ها اینجا رو نگاه کنید داره برف میاد
هر سه نفر سمت پنجره اومدن و کنار جونکوک وایستادن.
سر چهار نفرشون روبه آسمون بود.
تهیونگ:اولین برف امسال
جونکوک دست تهیونگو گرفت:بیا بریم بیرون و بدون اینکه بهش فرصت جواب بده دنبال خودش کشوندش.
جینم به تقلید از اونا دست نامجونو و گرفت:ما هم بریم؟
نامجون:حسودیت شد؟
جین به حالت قهر گفت:اصلا خودم تنها میرم
نامجون دستشو کشید:کجا؟!!!!شما بدون من هیچ جا نمیری
بعد خندید و دست تو دست هم از اتاق بیرون رفتن.
حالا برف با شدت بیشتری میبارید.
تهیونگ دستشو باز کرد تا برف روی دستش فرود بیاد
جونکوک با عشق مشغول نگاه کردن بهش بود
ته یهویی به خودش لرزید.
جونکوک پشتش قرار گرفت پالتوشو باز کرد و از پشت کامل بهش چسبید و تهیونگو داخل کاپشن پناه داد دستاشو نزدیک بهم کرد.
حالا تهیونگ کاملا توی بغل و حصار جئون جونکوک بود.
از حس گرمایی که به تنش رسید چشماشو با ارامش بست.
جونکوک سرشو کج کرد و نزدیک گردن تهیونگ درست کنار گوشش لب زد:گرمت شد؟
تهیونگ سرشو تکون داد :چه خوبه که هستی فکر کنم بعد سالها اولین زمستونی بشه که سردم نمیشه برای اینکه تو دیگه پیشم هستی و قراره گرمم کنی مگه نه؟
گونه یخ زده و سردشو بوسید :فقط این زمستون نه قراره تا آخرش تمام زمستونا گرمت کنم.
دستای تهیونگو گرفت و سمت دهنش بالا برد بخار دهنشو روی دستش خالی کرد و تند تند ها کشید.
بعد دستای تهیونگو مالید تا حسابی گرم بشه..
سرشو از پشت روی شونه جونکوک گذاشت و خندید:دیگه زیادی گرمم شد ...
یهویی لبشو روی لبای تهیونگ گذاشت و شروع کرد به بوسیدنش.
قطرات برف روی سر و صورتشون میریخت در حالیکه اونا غرق توی دنیای خودشون در حال بوسیدن هم بودن.
نامجون و جین یکم دورتر ازشون بودن اونام توی دنیای خودشون بودن که توجهشون به اون دوتا جلب شد.
نامجون:تو هم دلت میخواد اینطوری گرمت کنم؟
جین پوزخند شیطانی زد:ما میتونیم با روش بهتری همدیگرو گرم کنیم مثلاً یه وان آب گرم چطوره؟! چشمکی زد و دستت نامجونو کشید...
نامجون با خنده دنبال دوست پسر شیرینیش رفت.
لباشو جدا کرد و با عشق به چشمای خوشگلش نگاه کرد:خوشگله سردت میشه بهتره بریم تو
تهیونگ از داخل پالتو بیرون اومد بلافاصله خودشو از جلو تو بغل جونکوک انداخت.دستاشو دور گردنش انداخت و سرشو تو گودی گردن جونکوک کرد.
تهیونگ:دوستت دارم
جونکوک:منم عاشقتم
تهیونگ سرشو بلند کرد لباشو غنچه کرد و ادای گریه درآورد:میشه منو تا اتاقمون ببری خستم
با دیدن قیافه کیوتش خندش گرفت:فکر کردی ۱۵سالته منم هرکولم...؟!
تهیونگ سرشو کج کرد و با صدای کیوت گفت:پس دوست پسر به چه دردی میخوره؟
جونکوک:اوکی بیبی بپر تو بغل ددی
تهیونگ ذوق زده پرید بالا و دستاشو دور گردن جونکوک انداخت.جونکوکم بلافاصله دستاشو زیر رونش انداخت وبلندش کرد.
خب تحمل وزنش براش سخت بود ولی مگه میشد عشقش ازش چیزی بخواد و نه بگه.
همینطور که میرفتن تهیونگ گاز ریزی از گردن جونکوک گرفت
جونکوک:اوییییی وحشی
تهیونگ:دفعه آخرت باشه به من میگی بیبی
جونکوک:اوکی بیبی
تهیونگ اینبار گوششو گاز گرفت.
جونکوک به خودش لرزید با سختی تعادل خودشو حفظ کرد:پس تنت میخاره اوکی مستقیم اتاق خواب...
~~~~~~~~~
سلام قشنگام لیلا
امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.
![](https://img.wattpad.com/cover/356539170-288-k386083.jpg)
YOU ARE READING
Game Over
Action*برام مهم نیست کی هستی هر جا باشی پیدات میکنم و انتقام پاپا رو ازت میگیرم. «ورژن کوکوی» Name:Game Over couple:#Kookv #namjin #taejin #namkook #jungkook&girl