∆part14∆

90 7 6
                                    

⚠️فلش بک⚠️
بطری ویسکیشو سمتی پرت کرد.
دستشو توی جیبش برد و پاکت سیگارشو بیرون آورد.
توی حالت نیمه مستی بود که پسری رو دید که از پل آویزون شده.

با مستی خندید و سیگارو بین لبش قرار داد:هه این یارو نگاه خل و چل شده..
فندکو زیر سیگارش گذاشت تا روشنش کنه که با دقت بیشتری نگاه کرد.
چرا داشت بیشتر خم میشد..
یهویی با فکری که به سرش:زد مثل فشنگ از جاش‌ پرید

+داری چیکار میکنی دیوونه!!!!
دستشو به کمر مرد زد و از کنار پل کنار کشید.

_ولم کن آشغال با من چیکار داری؟
+اوی عوضی جای دستت درد نکنته داشتی میفتادی نجاتت دادم.

_کی ازت خواسته بود اینکارو کنی ها؟ مگه
فضولی؟!!!
+میخواستی خودتو بکشی؟

_به تو چه مفتشی.. عوضی چرا نزاشتی کارو تموم کنم بعد اینهمه مدت بالاخره جراتشو پیدا کرده بودم ازت متنفرم...
شروع کرد به مشت زدن به سر و صورت تهیونگ.

+چه خبرته چرا وحشی بازی در میاری خو برو خودتو بکش..
فکر میکنی چی میشه ها؟!راحت میشی؟
نکنه بچه پولداریو مامان بابات بهت اهمیت نمیدن.

خنده تلخی کردو به پشت روی زمین خوابید:هه آخه احمق یه نگاه به سر و وضع من بکن ببین بهم‌ میاد بچه پولدار باشم.
سرشو سمتش چرخوند:ولی تو از لباسات معلومه که مایه داری.. ببینم چند سالته؟

+۲۱تو چی؟
۲۳_
+اسمت چیه؟

جین ولی بچه ها جینی صدام میکنن
+منم تهیونگم ...
واقعا میخواستی خودتو بکشی؟ چرا؟!

_دیگه نمیدونم چطوری پول موادمو بدست بیارم
با تعجب نگاش کرد:معتادی؟
_چیه مگه لولو خورخره دیدی...مصرفم خیلی بالاست
آستینشو بالا زد:نگاه دیگه جای سالم تو دستم نمونده..
+چرا ترک نمیکنی؟

_واسه چی و کی ترک کنم؟بعدم مگه به همین آسونیاست.
+نمیخوام فضول باشم ولی چرا معتاد شدی؟

_نشدم ،معتادم کردن...ولش کن قصه ش مفصله. نگاهی به شیشه های ویسکی کرد:تو اینجا چیکار میکنی؟ مست کرده بودی؟

+هوم ... خواستم یه چند ساعتم شده فکر نکنم.
_حدسم درست بود؟ بچه پولداری؟
خندید:آره اصلا خر پولم ..
اگه کمکت کنم ترک میکنی؟

_دیوونه‌ای چیزی ای، تو اصلا منو نمیشناسی واسه چی میخوای کمکم کنی.
+خودمم نمیدونم، حس کردم میخوام باهات دوست بشم.

_چند بار امتحان کردم ولی نشد من آدمش نیستم هر بار ترک کردم به یکماه نکشید رفتم سراغش. آدم برا ترک کردن انگیزه میخواد که اونم من ندارم.

+پول مواد از کجا میاری
_تن فروشی...
با چشمای دشت شده نگاش کرد.

+چیه چرا اونطوری نگاه میکنی...وقتی از یه مادر هرزه بدنیا بیای، وقتی از بچگی تو بار بزرگ بشی تو هم میشی یکی عین خودشون فقط من یه فرق کوچیکی با اونا دارم من مفعولم نه فاعل.

Game OverWhere stories live. Discover now