با شنیدن صدای ضربه های چاقو روی تخته سمت آشپزخونه رفت.
تهیونگ ایستاده و مشغول خورد کردن سبزیجات بود.
چهرش دیده نمیشد ولی جونکوک اطمینان داشت لباش داره میخنده و خوشحاله
از پشت بهش نزدیک شد و بدنشو چسبوند.
دستاشو دور کمرش حلقه کرد تهیونگ از حس دستاش متوقف شد و چاقو رو رو تخته گذاشت.
جونکوک گردنشو بوسید:خوشحالی نه؟
تهیونگ سرشو کمی متمایل کرد:نگو که تو خوشحال نیستی. قراره نامجونیتو بعد از یکسال ببینی
از لحن حسود و بانمکش خندش گرفت.
جیمین:الان ته ته بیبی داره حسودی میکنه؟!
سعی کرد دستشو از دور کمرش برداره:اذیت نکن بزار به کارم برسم.
جونکوک به اعتراض لب زد:از صبح مشغول درست کردن غذا برا هیونگ جونتی و یکبارم سراغم نیومدی خو دلم برات تنگ شده.
تهیونگ از فکر دیدن دوباره جین لبخند زد براش لحظه شماری میکرد.
هر دوشون به یک اندازه خوشحال بودن بعد از حدود یکسال دوری بالاخره میتونستن همو ببینن.
تهیونگ:ببین کی داره به کی میگه حسود
جونکوک شی مثل اینکه قراره از همین خوراکیا دونسنگ جون تو هم بخوره.
جونکوک بوسه های پشت هم روی گردن و شونش زد: نمیخوام ،نمیخوام ، من فقط ته ته بیبیمو میخوام
تهیونگ سمتش برگشت و دستاشو روی میز قرار داد:بفرما حالا زود رفع دلتنگی کن و برو بزار به کارم برسم.
خوشحال از موفقیتش و بدست آوردن توجه تهیونگ صورتشو بین دستاش گرفت، مردمک چشماشو روی جز به جز صورتش چرخوند و روی چشماش متوقف کرد:عاشقتم، امروز یادم رفته بود بهت بگم
تهیونگ با عشق نگاش کرد از ذوق شنیدن اعترافش لب پایینشو به دندون گرفت.
جیمین:لعنتی لباتو گاز نگیر اینطوری تحریکم میکنی درسته قورتش بدم.
با تن صدای آرومی لب زد:هر کاری دوست داری بکن همه چیز تهیونگ متعلق به خودته.
جونکوک با شنیدن جملش جلو رفت و لبشو بوسید.
از حس لذتی که بهش دست داد دستاش که به میز تکیه داده بود رو فشار داد.
جونکوک عمق بوسه رو زیاد کرد. همیشه همینطور بود از یه لمس کوتاه شروع میکرد ولی بعد از چشیدن طعم لباش کنترلشو از دست میداد.
تهیونگ دستاشو از میز جدا کرد و دور گردن جونکوک حلقه کرد. جونکوک دستشو زیر رونش گذاشت و بلندش کرد.
تهیونگ از یهویی بودنش لباشو جدا کرد، در حالیکه سعی میکرد نفسش جا بیاد گفت:چیکار میکنی هنوز کلی کار دارم .
جونکوک همینطور که سمت مبل میبردش جواب داد:نگران نباش زیاد وقتتو نمیگیرم فقط یکم بوس بازیه
تهیونگ یه دستشو آزاد کرد و به سینش ضربه زد:قرار بود فقط یه بوس کوتاه باشه،همیشه گولم میزنی
جیمین:و ته ته بیبی از گول خوردن راضیه چشمکی حوالش کرد همینطور که تهیونگ تو بغلش بود از پشت روی مبل خوابوندش.
موهاشو از روی پیشونیش کنار زد:چطوری ازم انتظار داری آروم باشم.
مگه میشه صورت زیباتو دید و آروم موند.
تهیونگی تو برای قلب من ضرر داری میدونم آخر از عشق زیادی میکشیم.
تهیونگ ترجیح داد سکوت کنه. اون دلش میخواست بشینه و جونکوک ساعتها توی گوشش حرفای عاشقانه بزنه.
YOU ARE READING
Game Over
Action*برام مهم نیست کی هستی هر جا باشی پیدات میکنم و انتقام پاپا رو ازت میگیرم. «ورژن کوکوی» Name:Game Over couple:#Kookv #namjin #taejin #namkook #jungkook&girl
