|خونه‌ی سی و هشتم|

240 71 68
                                    

-به تهیونگ بگو یه کوکتل برام بزنه تا بیام.

متعجب به سمت عقب برگشت.

-چی؟

-بهش بگو جیمز گفته. خودش می‌فهمه‌.

جیمز؟ اسم مرد رو تکرار کرد و ابرویی بالا انداخت. بکهیون خدمتکار نبود که دستورات اون مرد رو اجرا کنه. اخم پررنگی وسط ابروهاش نشست.

-هر وقت اومدی، خودت بهش بگو.

لحن محکم و تقریباً خشنی داشت. اجازه نداد مرد چیزی بگه و منتظر دیدن عکس‌العملش نموند.
زمانی که به سمت کانتر می‌رفت، همچنان عصبی بود.
همیشه از اینکه بی دلیل بهش دستور بدن و انتظار حرف شنوی داشته باشن، متنفر بود.

و بکهیون خودش می‌دونست این تنفر از کجا نشأت می‌گیره.
سوهیون. اون مرد کسی بود که همیشه رفتارهای اربابانه در مقابلش نشون می‌داد و بکهیون جرأت سرپیچی کردن از حرف‌ها و دستوراتش رو نداشت.
برای همین، هر کس دیگه‌ای که این رفتار مشابه رو از خودش نشون می‌داد، حس عصبانیت از اعماق وجودش شعله می‌کشید تا بهش یادآوری کنه هیچکس حق نداره بهش زور بگه. البته هیچکس به جز برادرش.

هرچند که این اواخر شجاعت بیشتری کسب کرده بود و تا جای ممکن جلوی برادرش می‌ایستاد‌ و مثال دقیقش برمی‌گرده به زمانی که با کار کردن بک توی این بار مخالف بود.
اما در نهایت کسی که زور می‌گفت سوهیون بود و کسی که سرکوب می‌شد بکهیون.

حدس زدن اینکه ناراحته برای تهیونگ و لوهان سخت نبود. لوهان با ابرو به بکهیون اشاره کرد و در جواب تهیونگ براش سر تکون داد تا الکی کنجکاوی نکنه.
بکهیون برای رفتن به خونه‌ی تهیونگ لحظه شماری می‌کرد. جوری خسته بود که انگار سالیان سال نخوابیده بود.
صدای آشنایی که به تهیونگ سفارش می‌داد، باعث شد از دغدغه‌ی ذهنیش فاصله بگیره.

جیمز، مردی که توی سرویس بهداشتی دیده بود، با نیشخند سری برای بک تکون داد و بکهیون خیلی ساده نادیده‌اش گرفت.
تهیونگ که شاهد اشاره‌ی جیمز به بک بود، ابرویی از سر تعجب بالا انداخت.

-جیمز رو می‌شناسی؟

تهیونگ با ولوم صدای پایینی پرسید.

-توی سرویس بهداشتی دیدمش.

با اینکه برای دونستن تمام ماجرا مشتاق بود اما چیزی نگفت و از بک فاصله گرفت تا نوشیدنی سفارشی جیمز رو درست کنه.
بکهیون نگاه سنگین اون مرد رو روی خودش حس می‌کرد و دلیلش رو نمی‌فهمید. امیدوار بود مثل مشتری‌هایی که قبلاً همین رفتار رو داشتن، اذیتش نکنه. آخرین چیزی که توی زندگی بدبختانه‌اش نیاز داشت، مزاحمت و سر و کله زدن با اینجور آدم‌ها بود.
تهیونگ نوشیدنی مرد رو جلوش گذاشت و جلوی صورتش بشکنی زد تا نگاه خیره‌اش رو از بک بگیره.

『𝐌𝐚𝐲𝐛𝐞 𝐘𝐨𝐮 𝐀𝐫𝐞 𝐌𝐲 𝐇𝐨𝐦𝐞』Where stories live. Discover now