|خونه‌ی سی و پنجم|

278 72 100
                                    

پارچه‌ی ضخیمی که برای جلوگیری از سرما، به ورودی چادر غذا فروشی بسته شد بود رو کنار زد و با چهره‌ای حدوداً متعجب به تهیونگ خیره شد.
مشخص بود که زیاد به اون چادر رفت و آمد داره، چون آجومایی که اونجا بود، بهش لبخند‌ می‌زد و با مهمون نوازی به سمت یه میز راهنماییش کرد.
جونگکوک پسر رو دنبال کرد و صندلی رو عقب کشید تا بشینه.
عینکش رو‌ برداشت تا قطرات ریز بارون رو از روش پاک کنه.

زمانی که تهیونگ پیشنهاد داد باهم شام بخورن، جونگکوک از صمیم قلب خوشحال شد و حس کرد اینطوری رابطه‌ی داغونش با اون پسر تا حدودی ترمیم میشه.
به طرف ماشین قرمز رنگ تهیونگ رفته بودن و در طول مسیر به قطرات بارونی که شیشه‌ی ماشین رو تزئین می‌کردن نگاه کرده بود تا جذابیت تهیونگ رو موقع رانندگی تحسین نکنه.
به جز چند جمله‌ی پیش و پا افتاده حرف خاصی بینشون رد و بدل نشده بود و فضای ماشین سکوت رو تجربه کرده بود.
تهیونگ ازش پرسید که چه غذایی رو ترجیح میده و جونگکوک فقط گفته بود با هر غذایی اوکیه.
نیم ساعت بعد ماشین جلوی این چادر پارک شده بود و جونگکوک شگفت زده به مکانی که قرار بود برای اولین بار باهم توش غذا بخورن، زل زده بود.

فکر می‌کرد تهیونگ به یه رستوران شیک می‌برش و حقیقتاً کسی نبود که طرفدار کلیشه باشه... و حالا که اینجا بودن حس خوبی داشت. جونگکوک از تظاهر کردن به بهترین بودن خوشش نمی‌اومد و حدس می‌زد طرز فکر تهیونگ هم همینطوریه که به این چادر دعوتش کرده.
لبخندی رو که داشت روی لب‌هاش شکل می‌گرفت، فرو خورد تا تهیونگ به سلامت عقلش شک نکنه. اون چادر جمع و جور و دنج رو از نظر گذروند. رنگ نارنجی‌اش حس گرما می‌داد و برخلاف تصور جونگکوک واقعاً گرم بود و هیچ حسی از سرما نداشت.
سنگینی نگاه تهیونگ رو روی خودش حس کرد و به کندی سرش رو به طرف پسر چرخوند.
معذب پلکی زد و در جواب، لبخند تهیونگ رو دریافت کرد.

-اگه اینجا رو دوست نداری، بریم یه جای دیگه.

تند تند سری به نشونه‌ی منفی تکون داد. اتفاقاً خوشش اومده بود.

-نه، خوشم اومد از اینجا.

لبخند تهیونگ با یادآوری روزی که با بکهیون به اینجا اومده بود، پررنگ شد. بکهیون سونده دوست نداشت و امیدوار بود این قضیه در مورد جونگکوک صدق نکنه.

-خوبه. سونده دوست داری؟

جونگکوک با خجالت سرش رو تکون داد.

-دارم.

چشم‌های تهیونگ با شادی برق زدن، جوری که انگار از جونگکوک پرسیده بود "من" رو دوست داری و جواب اون پسر مثبت بود.
آجوما رو صدا کرد تا سفارش بده.

-دو پرس سونده و دوکبوکی‌.

زن سری تکون داد و رفت.
تهیونگ برای جونگکوک ابرویی بالا انداخت.

『𝐌𝐚𝐲𝐛𝐞 𝐘𝐨𝐮 𝐀𝐫𝐞 𝐌𝐲 𝐇𝐨𝐦𝐞』Where stories live. Discover now