بکهیون سری به نشونهی تأسف برای دوست احمقش تکون داد و بدون اینکه چیزی بگه به سمت شی وو رفت.
سعی کرد حالت داغون صورتش رو اصلاح کنه. نباید غمگین به نظر میرسید.به میز اونها رسید. خانم مسن و شیک پوشی که کنار شی وو نشسته بود و بهش میوه میداد، با دقت بکهیون رو برانداز کرد، البته جوری که توهین آمیز نباشه.
کت و دامن سفیدی به تن داشت، موهاش رو خیلی ساده شینیون کرده بود و آرایش ملیحی روی صورتش نشسته بود.
پسرک که کاملاً مشخص بود حوصلهاش سر رفته با هیجان از روی صندلی بلند شد.-هیونگ.
بک آروم خندید. اون بچه باید آجوشی یا سامچون صداش میکرد اما بکهیون کسی نبود که از هیونگ صدا شدن بدش بیاد.
خم شد و سلام کرد.
اون خانم که مشخص بود مادر مینگیو هستش، با ملایمت خندید و جواب سلامش رو داد.-ببخشید، بکهیون. از وقتی که چشمش بهت افتاده همهاش داره میگه که میخواد پیشت باشه.
مینگیو مثل همیشه متشخصانه گفت و به صندلی کنار خودش اشاره کرد.
-نه، نشین.
شی وو با عجله از روی صندلی پایین پرید و کنار پای بک ایستاد. به شلوارش چنگی زد تا توجه بکهیون رو جلب کنه.
-بریم بگردیم.
صدای لطیفش باعث شد بکهیون با محبت لبخندی نثارش کنه.
مادربزرگش دست شی وو رو گرفت و به سمت خودش کشید.-اذیت نکن، شی وو. مگه اومدی شهربازی؟
شی وو با حالت اغراق آمیزی لبهاش رو جلو داد. انگار داشت تهدید میکرد که اگر نذارید به خواستهام برسم، قشقرق به پا میکنم.
و خب شخصیت بکهیون جوری نبود که دست رد به سینهی یه بچهی کوچولو بزنه. پس با متانتی که به خاطر مادر مینگیو، کاملاً ناخواسته توی رفتارش نمایان بود، جلوتر رفت و دست شی وو رو گرفت.-بریم.
پسر بچه با ذوق خندید و برای پدرش زبون درازی کرد. بلافاصله با سرزنش مادربزرگش مواجه شد، اما اهمیتی نداد و دست بکهیون رو تکون داد تا از میز دور بشن.
بکهیون و شی وو دست در دست هم از میز دور شدن و چشمهای خوشحال مینگیو اون دو رو بدرقه کرد.-پسر خوبی به نظر میاد. کیه؟
خانم کیم وقتی نتونست با کنجکاویش دست به یقه بشه، این سوال رو از پسر خندانش پرسید و منتظر نگاهش کرد.
-دوست چانیوله.
خانم کیم سری تکون داد و انگشتر طلایی بزرگش رو توی انگشتش جابجا کرد. دوست پارک چانیول، دوست پسر خواهرزادهاش.
پسری که شی وو در عرض یه مدت کوتاه باهاش صمیمی شده بود و به همین زودی لبخند روی لبهای پسرش نشونده بود.
بکهیون انسان باارزشی بود.
تکهای میوه توی دهنش گذاشت و همچنان به نوهی عزیزش نگاه کرد.

YOU ARE READING
『𝐌𝐚𝐲𝐛𝐞 𝐘𝐨𝐮 𝐀𝐫𝐞 𝐌𝐲 𝐇𝐨𝐦𝐞』
Fanfiction«زندگی دو دوست که از مدتها پیش به هم گره خورده. بکهیونی که عاشق چانیوله و چانیولی که از عشق به همجنس فراریه. اما این فقط ظاهر قضیه است و کی واقعا از دل چان خبر داره؟ » «تهیونگی که جئون جونگکوک رو میپرسته و جونگکوکی که اون رو فقط یک مزاحم میبینه...