|خونه‌ی چهل و چهارم|

239 60 317
                                    


-آقای لی اومدن اینجا. جیمز لی.

نگاه سوهیون بالاخره از سیگاری که تماماً خاکستر شده بود، کنده شد.
جیمز؟ بعد از مدت‌ها اومده بود که چی بگه؟

-بفرستش داخل.

-چشم، قربان.

چند دقیقه بعد جیمز داخل اتاق بود. با کنجکاوی اتاق کار سوهیون رو زیر نظر گرفته بود و نیشخند مزخرفی روی لب‌هاش بود.

-خیلی وقت بود که به شرکتت نیومده بودم. نسبت به قبل خیلی فرق کرده. گمونم بیون سوهیون خیلی موفق و پولدارتر شده.

تلخی گزنده‌ای توی تک تک کلماتش حس می‌شد.
سوهیون با بی حوصلگی چشم‌هاش رو توی حدقه چرخوند و به مبل روبروش اشاره کرد تا مرد بشینه.

-برای مزخرفاتت وقت ندارم، جیمز. بگو برای چی اومدی اینجا.

-وای، رفیق. لحنت از هوای اون بیرون هم سردتره.

سوهیون چیزی نگفت و سیگار دیگه‌ای آتیش زد. جیمز بدون اینکه منتظر تعارف باشه، جعبه‌ی سیگار رو به دست گرفت و نخی برداشت.

-آه... یاد گذشته‌ها افتادم. چه دوران خوبی با هم داشتیم، نه؟

سوهیون تمام طعنه و کنایه‌های مرد رو متوجه می‌شد. دوران خوب؟
پوزخندی زد و پک عمیقی به سیگارش زد.
توی گذشته‌ی سوهیون چیزی به اسم دوران خوب وجود نداشت.

-نشنیدی چی گفتم؟ حوصله‌ی مزخرفاتت رو ندارم.

-اما من باهات کلی حرف دارم.

برخلاف دقایق پیش، خبری از شوخ طبعی توی صدای مرد دورگه نبود.
لحنش تیره و سرد بود. نگاه سوهیون به طور مستقیم توی چشم‌های روشن جیمز نشست.
مرد زیبایی بود. موهای خرمایی، چشم‌های قهوه‌ای روشن و پوست گندمی. قدش بلند بود و هیکل خوبی داشت.
هر دو مرد همچنان توی جنگ خیره شدن بودن و چیزی نمی‌گفتن تا اینکه جیمز خنده‌ی ملایمی سر داد و سرش رو پایین انداخت.

-اون چشم‌های لعنتیت، سو. هنوز هم من رو خلع سلاح می‌کنن.

سوهیون با عصبانیت دندون‌هاش رو محکم به هم فشرد و سیگار رو توی جا سیگاری له کرد.
از اینکه جیمز باهاش اینطوری حرف بزنه متنفر بود.
و جیمز تنفر رو توی نگاهش خوند. آروم تکخندی زد و دست‌هاش رو بالا برد.

-هی، هی. منظوری نداشتم. هنوز طعم کتک‌هات از یادم نرفته.

سوهیون چیزی نگفت و برای دقایقی هر دو در سکوت به جایی نامعلوم از اتاق خیره شدن. انگار هر دو در گذشته غرق شده بودن. گذشته‌ی سیاهی که بوی تعفن می‌داد.
جیمز به روزهای جوونی‌اش فکر می‌کرد. روزهایی که عاشق همکلاسی دانشگاهش شده بود. مرد جذابی که هر کسی رو به دام می‌انداخت. بیون سوهیون.
هنوز هم تپش‌های محکم قلبش رو به یاد داشت.

『𝐌𝐚𝐲𝐛𝐞 𝐘𝐨𝐮 𝐀𝐫𝐞 𝐌𝐲 𝐇𝐨𝐦𝐞』Where stories live. Discover now