|خونه‌ی چهل و یکم|

269 74 180
                                    

لوهان چیزی زیر گوش سهون پچ پچ کرد و سهون با اشتیاق فراوانی تند تند سرش رو بالا و پایین کرد.
بعد از گرفتن موافقت سهون، بطری خالی‌ای از وسط میز برداشت و با صدای بلندی شروع به حرف زدن کرد.

-بیاید بازی کنیم‌. بطری رو می‌ذاریم وسط و می‌چرخونیم. کسی که ته بطری به سمتشه از کسی که سر بطری به طرفشه، سوال می‌کنه. سوال‌ها نباید مسخره و حوصله سر بر باشن‌. اگر نخواستید به سوالی جواب بدید یه شات مشروب می‌خورید اما با درصد بالا. چطوره؟

شور و ذوقی که از تک تک کلماتش نمایان بود به کسی اجازه‌ی مخالفت نمی‌داد و بکهیون با پیش‌بینی سوالاتی که قرار بود پرسیده بشن از ته دل آه کشید.
از همین الان اضطراب داشت. هم به خاطر سوالات مزخرفی که قرار بود به سمتش پرتاب بشن، هم به خاطر ظرفیت پایین الکلش.
کسی مخالفتی نشون نداد. لوهان با عجله بطری رو وسط گذاشت.
به سمت مینگی چرخید و با چاپلوسی گفت:

-رئیس عزیزمون می‌تونه شروع کنه.

مینگی با متانت خندید و سرش رو تکون داد. بطری رو با قدرت چرخوند. بطری چرخید و چرخید تا اینکه سرش به سمت چانیول و تهش به سمت خود مینگی اشاره کرد.

-خب چانیول عزیز، کی می‌خوای اون پول‌های کوفتی رو از من بگیری؟

اشاره‌ی مستقیم مینگی به ساک پولی که از پدرش دزدیده بود، باعث شد اخم کنه و با حرص بگه:

-سونگ مینگی حواست باشه داری چی میگی.

قرار بود این مسئله بین خودشون بمونه اما انگار مینگی به خاطر جریان الکل توی خونش فراموشکار شده بود.
بقیه با تعجب و کنجکاوی به اون دو نفر نگاه می‌کردن.
لوهان گلوش رو صاف کرد.

-قرار شد سوال‌های چالشی و باحال بپرسیم.

و به چانیول اشاره کرد تا بطری رو بچرخونه.
چانیول قبل از چرخوندن بطری، نگاهی به بکهیون انداخت و بعد با بی میلی جسم شیشه‌ای رو چرخوند.
میون و بکهیون.
میون پوزخندی زد و خودش رو جلوتر کشید.
از همون موقع که لوهان اعلام کرد قراره بازی کنن، توی ذهنش چندین سوال برای بک تدارک دیده بود و حالا وقتش بود سوالاتش رو به زبون بیاره.

-اوه! خب...

وانمود کرد داره فکر می‌کنه. بعد از چند ثانیه ادامه داد:

-تو از کسی خوشت میاد؟

سکوتی که بین اون جمع حاکم شد معذب کننده بود.
بکهیون از هر طرف سنگینی نگاه‌ها رو حس می‌کرد.
تحت فشار بود و سوالی که میون پرسیده بود قابل جواب دادن نبود.

بکهیون فراری از هر نگاهی سرش رو پایین انداخت و کمی فکر کرد. می‌شد این رو یه سوال آسون در نظر گرفت، نه؟ اون دختر می‌تونست سوالات سخت‌تری بپرسه.
اما چی باید می‌گفت؟ حقیقت یا دروغ؟
دوست نداشت صداقت بازی رو زیر سوال ببره و قوانین رو زیر پا بذاره.
و مطمئن بود اگر الکل می‌نوشید مست می‌شد. بکهیون از اینکه توی همچین جمعی مست بشه و کنترل اوضاع رو از دست بده، متنفر بود.
پس فقط یک کلمه گفت:

『𝐌𝐚𝐲𝐛𝐞 𝐘𝐨𝐮 𝐀𝐫𝐞 𝐌𝐲 𝐇𝐨𝐦𝐞』Where stories live. Discover now