(فلش بک )
15 January
ساعت 21:00
یه مهمونی بزرگ بود که خیلی از آدمای بزرگ فرانسه اونجا جمع شده بودن و سانجی یه کت شلوار سفید که حالت یه کت شنل مانند سفید هم روش بود و با پیرهن آبی کمرنگ و کراوات مشکی پوشیده بود و وارد مهمونی شد و روی یکی از صندلی ها نشست و تمام مدت فقط به جا سیگاری که سیگارشو هر دقیقه داخلش خاموش میکرد خیره بود و مهمونی براش هیچ سرگرمی نداشت و یهو میز کناریش توجهشو جلب کرد مردی بود که کت شلوار مشکی پوشیده بود درست مثل قیافه سرد و بی روحی که به خودش گرفته بود و کت مشکیشو روی شونه هاش انداخته بود و چند تا از دکمه های یقه پیرهن سفیدش باز بود کسی بود که هیچ وقت ندیده بودش به خاطر همین مطمئن بود که اسمش هم نشنیده و به چهرش خیره شد که معلوم بود برای آسیاعه و سعی کرد بهش توجه نکنه اما از اول تا آخر مهمونی چشمش دنبالش بود و حتی سعی کرد اطراف سالن بچرخه شاید که نبینش اما هربار از یه جایی چشش بهش میخورد .
_ هوف چه مرگم شده من ...
کلافه لیوان مشروبشو رو یکی از سینی های خدمتکارا گذاشت و زودتر از همه از مهمونی خارج شد و خودش خوب میدونست چه احساسی داره احساس کنجکاوی و اون حس چیزی بیشتر از این بود که بخواد فقط اسمشو بدونه میخواست دقیق بدونه مردی که اینطور توجهشو جلب کرده واقعا کیه.
15 February
ساعت 20:00
سانجی تصمیم گرفت امروز زودتر بره خونه اما تا خواست از در رستوران بیرون بره لوفی جلوش ظاهر شد و اول لبخندی ریزی زد ولی بعدش موهای سبزی رو پشت سر لوفی دید. وقتی که لوفی کنار رفت سانجی فقط منگ به چهره مرد مو سبز روبه روش خیره شد و خوب میدونست این همون مرد داخل مهمونیه درواقع مگه چند نفر و داریم که موهاش سبز باشه ؟. سانجی کنار رفت و لوفی و زورو رفتن روی یکی از صندلی های طبقه بالا رستوران نشستن و سانجی رفت داخل آشپزخونه و اونیگیری و استیک و خودش درس کرد و براشون برد و نشست روبه روش و لبخندی زد و با لحن آرومی صحبت کرد .
_ خیلی وقت بود نیومدی لوفی...
لوفی سعی میکرد آروم آروم غذاشو بخوره ولی آخرش تسلیم شد و سریع همه غذاشو خورد و لبخند دندون نمایی زد و زمزمه کرد .
_ خوب یه کم درگیر بودم ....وگرنه میدونی من از خدامه هر روز اینجا غذاهای تورو بخورممم
_ میدونم میدونم ...و شما
_زورو ...
سانجی ابرویی بالا داد و گفت.
_فقط ؟
_همینطوری صدام کنی کافیه
زورو با لحن سرد ولی آرومی صحبت میکرد و به سانجی خیره شد و تمام مدت میتونست نگاه کنجکاو سانجی رو حس کنه.
YOU ARE READING
Zoro X sanji
Romanceهمه چی از اونجا شروع شد که باهم بودنمون آزاردهنده بود اما اینکه از هم دور باشیم حتی از اونم بدتر بود .