Part 21

11 4 0
                                    

20 July

ساعت 23:00

قرار بود سه ساعت پیش زورو بیاد باهم برن آتیش بازی که کنار برج ایفل برگذار شده بود ببین و سانجی تمام مدت منتظر رو کاناپه نشسته بود و به در خیره بود و نفس عمیقی کشید و بلاخره تسلیم شد بلند شد بره لباساشو عوض کنه که صدا در اومد و درو باز کرد و با قیافه زورو روبه رو شد .

_ الانم نمیومدی

_ مگه قرار نبود همین موقع بیام ...

سانجی اخمی کرد و از جلو در رفت کنار .

_شوخیت گرفته ؟

_ نه جدیم ...هوف چه فرقی داره الان بریم

_ دوساعت پیش تموم شد کجا بریم ...

سانجی فقط با نگاه سردی بهش خیره شد و دیگه عادت کرده بود به این رفتاراش و رفت سمت پله ها .

_ بشین برات لباس بیارم ...

زورو اومد داخل و درو آروم بست و کت مشکیشو در آورد.

_ نمیمونم شب یه ساعت دیگه باید برم ....

_ دوباره کجا ...

سانجی اخمی کرد و یه پاش روی پله بود و برش داشت و کامل برگشت سمتش‌.

_ ژاپن...کار دارم...

سانجی سکوت کرده و دیگه نگاش نکرد و رفت طبقه بالا و لباساشو عوض کرد و یه تیشرت سفید و شلوار مشکی پوشید اومد نشست رو کاناپه ‌.

_ به نظرم نمیومدی سنگین تر بودی

_ برم ؟

_ هه از خداته که

زورو کلافه نگاش کرد و نشست کنارش و موهاشو داد عقب .

_ مثل دخترا قهر نکن

سانجی محکم دستشو پس زد زیر چشی با اخم نگاش کرد .

_ دهنتو ببند

_ الان چه غلطی کنم من

_ یه کم مسئولیت پذیر باش

زورو به کاناپه تکیه داد و نفس عمیقی کشید تا آروم باشه و با چش سالمش زل زد بهش.

_ خوب کار داشتم

_برنامه نچین پس

_ من برنامه نچیدم تو گفتی بریم‌...اون موقع کار نداشتم

سانجی از جاش بلند شد و از آشپزخونه جاسیگاریشو آورد و گذاشت رو میز و پاکت سیگار و از رو میز با فندک برداشت و روشنش کرد و دید زورو به ساعت خیره شده تا نیم ساعت دیگه بره .

_ اره خوب ...اگه من زنگ نزنم یا پیام ندم یا نخوام بریم بیرون تو که هیچ کاری نمیکنی...

_ گفتم انقد غور نزن بگم غلط کردم خوبه ؟

سانجی دود سیگارشو بیرون داد و زیر چشی حواسش بهش بود که نگاهشو از ساعت برنمی‌داشت.

_ نکش این زهرماری رو

Zoro X sanjiWhere stories live. Discover now