20 July
ساعت 23:00
قرار بود سه ساعت پیش زورو بیاد باهم برن آتیش بازی که کنار برج ایفل برگذار شده بود ببین و سانجی تمام مدت منتظر رو کاناپه نشسته بود و به در خیره بود و نفس عمیقی کشید و بلاخره تسلیم شد بلند شد بره لباساشو عوض کنه که صدا در اومد و درو باز کرد و با قیافه زورو روبه رو شد .
_ الانم نمیومدی
_ مگه قرار نبود همین موقع بیام ...
سانجی اخمی کرد و از جلو در رفت کنار .
_شوخیت گرفته ؟
_ نه جدیم ...هوف چه فرقی داره الان بریم
_ دوساعت پیش تموم شد کجا بریم ...
سانجی فقط با نگاه سردی بهش خیره شد و دیگه عادت کرده بود به این رفتاراش و رفت سمت پله ها .
_ بشین برات لباس بیارم ...
زورو اومد داخل و درو آروم بست و کت مشکیشو در آورد.
_ نمیمونم شب یه ساعت دیگه باید برم ....
_ دوباره کجا ...
سانجی اخمی کرد و یه پاش روی پله بود و برش داشت و کامل برگشت سمتش.
_ ژاپن...کار دارم...
سانجی سکوت کرده و دیگه نگاش نکرد و رفت طبقه بالا و لباساشو عوض کرد و یه تیشرت سفید و شلوار مشکی پوشید اومد نشست رو کاناپه .
_ به نظرم نمیومدی سنگین تر بودی
_ برم ؟
_ هه از خداته که
زورو کلافه نگاش کرد و نشست کنارش و موهاشو داد عقب .
_ مثل دخترا قهر نکن
سانجی محکم دستشو پس زد زیر چشی با اخم نگاش کرد .
_ دهنتو ببند
_ الان چه غلطی کنم من
_ یه کم مسئولیت پذیر باش
زورو به کاناپه تکیه داد و نفس عمیقی کشید تا آروم باشه و با چش سالمش زل زد بهش.
_ خوب کار داشتم
_برنامه نچین پس
_ من برنامه نچیدم تو گفتی بریم...اون موقع کار نداشتم
سانجی از جاش بلند شد و از آشپزخونه جاسیگاریشو آورد و گذاشت رو میز و پاکت سیگار و از رو میز با فندک برداشت و روشنش کرد و دید زورو به ساعت خیره شده تا نیم ساعت دیگه بره .
_ اره خوب ...اگه من زنگ نزنم یا پیام ندم یا نخوام بریم بیرون تو که هیچ کاری نمیکنی...
_ گفتم انقد غور نزن بگم غلط کردم خوبه ؟
سانجی دود سیگارشو بیرون داد و زیر چشی حواسش بهش بود که نگاهشو از ساعت برنمیداشت.
_ نکش این زهرماری رو
YOU ARE READING
Zoro X sanji
Romanceهمه چی از اونجا شروع شد که باهم بودنمون آزاردهنده بود اما اینکه از هم دور باشیم حتی از اونم بدتر بود .