1 January
ساعت 20:00
یه هفته از کریسمس گذشته بود و امشب سانجی گفته بود که بریم رستوران و با لوفی نشسته بودیم رو یکی از میزا طبقه پایین که کنار پنجره بود.
_ دیر کردن دوباره
_ زورو دیر میاد همیشه از سانجی بعید بود ..
لوفی همونطور به ظرف غذا خیره بود و تکیه داد به صندلی و کلاه هودی قرمزشو گذاشت سرش .
_ گشنمه واقعا
_ بچه
لبخند ریزی زدم کلاهشو برداشتم موها لخت و نرمشو یه کم شلخته کردم که مثل مخمل بودن و خواستم چیزی بگم که یهو یکی از پشت زد به شونم و به دستش خیره شدم که یه حلقه طلایی دستش بود و برگشتم دیدم سانجیه و چشم خورد به گوشه چشش که انگار یه کم کبود بود و چشامو آروم ریز کردم چون معلوم بود بابت یه چیزی نگرانه و نخوابیده اما قیافش اونقدر نشون نمیداد .
_ دیر کردید دوباره ...
_ یکی خیابونارو قاطی کرده بود ...مثل همیشه...
زورو خودشو به اون راه زد و خیره شد به یه گوشه و بهمون نگاه نکرد و پالتو بلند طوسیشو در آورد و انداخت رو پشت صندلی و صندلی رو کشید عقب و نشست.
_ خوب حالا انقدر غور زدن نداره...
_ میگم درس عبرت بشه که هیچ وقتم نمیشه...
سانجی استینا بافت مشکیشو داد بالا که حالت یه پیرهن سفید زیرش بود و یقه های پیرهنش از بافت بیرون زده بود و با لبخند نگامون کرد .
_چی میخورید....
لوفی همونطوری خیره شد بهش و نگاهشو ریز کرد ک چشاش داشت باهاش حرف میزد.
_وقتی میدونی چرا میپرسی ؟ برو یه چیزی بیار بخوریمممم
_گشنه بدبخت کارین چطور از این خوشت اومده ...
_ متاسفانه نمیدونم واقعا
_ چمه من؟
سانجی با خفت خیره شد به لوفی و رفت توی آشپزخونه و تمام مدتی که نبود همه ساکت بودیم و با ظرف پاستا و فلامیش و اونیگیری و استیک اومد و گذاشتشون روی میز و برای هر چهارتامون مشروب ریخت و لوفی سریع شروع کرد به خوردن خودشم نشست لبخندی زد .
_خوبه شما دوتا باهم کنار اومدید...
لوفی لپاش پر از غذا بود و غذاشو قورت داد و منگ شد و دونه دونه هر سه تامون با تعجب نگاه کرد و نگاهش رسید به من و برگشت سمتم و لبخند دندون نمایی زد و اروم زمزمه کردم .
_ هییی ....اره ولی فعلا الان انگار منم میخواد بخوره
لوفی لبخندش محو شد و بیشتر حرصش گرفت و از زیر میز زد به پامو با پاشنه کفشم محکم پاشو لگد کردم که صورتش یه کم کبود شد از درد و دستمو محکم نیشگون گرفت و از درد ناله ریزی کردم .
YOU ARE READING
Zoro X sanji
Romanceهمه چی از اونجا شروع شد که باهم بودنمون آزاردهنده بود اما اینکه از هم دور باشیم حتی از اونم بدتر بود .