Part 43

3 0 0
                                    

همون لحظه چند تا پلیس ریختن داخل و اسلحشون گرفتن سمت کسایی که رو زمین نشسته بودن و بادیگاردا . همشون از کنار لوفی و زورو رد شدن و زورو همونطوری کپ کرده بود و اسلحرو آورد پایین . زورو برگشت سمت لوفی دید همونطوری ریلکس وایساده انگار که میدونه چه خبره .

_لوفی ؟...اینجا چه خبره ؟

_شاید من بتونم بگم ...

سانجی از در اومد داخل و کلاه هودیشو برداشت خیره شد به هردوتاشون . زورو چشاش گرد شد و خواست حرفی بزنه که سانجی اومد سمتشو اسلحرو ازش گرفت و پرت کرد یه گوشه ‌و برگشت سمت مدیر پلیسا FBI .

_ میتونم قبلش باهاش صحبت کنم ؟

تقریبا یه مرد با قد متوسط بود و موهای کوتاه قهوه ای داشت و سرشو تکون داد .

_ طول نکشه و پیشنهاد میکنم کار احمقانه ای نکنید کل اینجا محاصره شده...

سانجی سکوت کرد و گوشه لباس زورو گرفت و کشیدش ببرش داخل حیاط که زورو دستشو محکم پس زد و سانجی با اخم بهش خیره شد و زورو برگشت سمت لوفی .

_تو میدونستی ؟

_اره ...حاضر نیستم دوباره آدم بکشی ...خودم به سانجی گفتم قراره چی کار کنی

لوفی خواست چیز دیگه ای بگه ولی زورو نزاشت و دست سانجی رو گرفت و کشیدش داخل حیاط . حیاط عمارت پر از مامور بود و سانجی رو کشید یه گوشه که کسی نبود و شونشو گرفت پرتش کرد که سانجی محکم خورد به دیوار و قیافش از درد یه لحظه جمع شد .

_اخخخ...زورو

_خفه شو ...

سانجی دست از شونش گرفت و تکیه داد به دیوار و نور قرمز و آبی به صورتش میخورد و صدا آژیر پلیس همه جارو گرفته بود . زورو پوکر بهش خیره بود و منتظر نگاش میکرد .

_بگو چه گوهی خوردی ...سانجی من بهت اعتماد کردم ...بعد تو منو به پلیسا فروختی؟ از کی انقدر خودخواه شدی ؟ گفتم خودم درستش میکنم ...انقد دوس داری از شرم راحت شی ؟

زورو بلند داد زد که سانجی چشاشو بست و نگاش نکرد .

_داد نزن...درستش کنی؟ میخواستی همشون بکشی بعدشم فرار کنی ...من باهات میومدم هرجا که بگی خودتم اینو میدونی ولی یه درصد به من فکر کردی که مامانمو چی کار کنم؟ رستورانم چی؟ زندگیم چی؟...به خودت فکر کردی اصلا میخواستی تا آخر عمرت فرار کنی؟...این راهش نبود

زورو سرشو انداخت پایین و آروم پیشونیشو مالید با دوتا انگشتش و روشو از سانجی برگردوند و به مامورا خیره شد.

_پس این راهشه؟ نصف زندگیمو بیوفتم زندان ؟...حتما توهم میخوای صبر کنی به خاطرم؟...جون خودت

_زورو میخواستم همینو بگم گوش کن ...

_بنال ...

زورو برگشت سمت سانجی و خیره شد به چشمای مشکیش که موهای بلوندش روشون اوفتاده بود .

Zoro X sanjiWhere stories live. Discover now