20 January
ساعت 12:00
سانجی از خواب بیدار شد و از جاش بلند شد و یه زیر پیرهن سفید که به بدنش چسبیده بود تنش بود با یه گرم کن مشکی که پاش بود و از جلو اینه رد شد و یه لحظه مکث کرد و به خودش تو اینه خیره شد و همه عضله هاش معلوم بودن از روی لباسش ولی نسبت به قبل به خاطر قرصاش لاغر شده بود و کلافه یه سیگار از کنار تخت برداشت و روشنش کرد و در کشویی اتاق و باز کرد و روی چوبای خونه پا گذاشت و راهشو مستقیم رفت و نشست لبه قسمت راهرو چوبی خونه به درختا دورش خیره شد و دود سیگارشو بیرون داد. یه خونه قدیمی توی ژاپن بود و خارج شهر بود که همش از چوب بود و از جاش بلند شد و نه جوراب و نه کفشی پاش نبود از قسمت لبه چوبی خونه رفت پشت خونه که یه دیوار مستطیلی چوبی داشت و جای قسمت درش خالی بود و زورو رو داخلش دید که توی چشمه اب گرم نشسته بود و اروم رفت داخل و لبه سنگی چشمه چهار زانو نشست و دوباره دود سیگارشو بیرون داد .
_ خوش میگذره؟
_ زیاد
زورو لبخند ریزی زد و چشاشو بسته بود و تکیه داده بود به سنگا و داخل چشمه نشسته بود و بخار داغی اب همه فضا رو گرفته بود .
_ چطور خوشت میاد تو این گرما بشینی....
_ بیا بشین تا بفهمی
زورو چشاشو باز کرد و سمتش لبخند ریزی زد .
_ لازم نکرده ...
سانجی از جاش بلند شد دستشو گرفت سمت زورو تا بلند شه .
_ چیزی پات هست دیگه نه ؟
زورو پوزخند ریزی زد .
_ چی فکر میکنی ؟
زورو دستشو گرفت و بلند شد و یه حوله کوتاه دور پاش بود و نفس گرمی داد بیرون .
ساعت 18:00
زورو کلافه پرونده هارو پرت داد رو میز و لش شد کلافه پیشونیشو مالید .
_ اون کوفتی رو خاموش کن لطفا سرم درد گرفت ...
از پری روز که اومده بودن ژاپن به خاطر کارا زورو میدید زورو وقتایی که میاد کارا شرکت و باند رو انجام بده عصبی میشه و سیگارشو اروم تو جا سیگاری خاموش کرد .
_ خوب نمیشه که همه کارتو بقیه انجام بدن تو فقط پول پارو کنی
_ من زحمتامو قبلا کشیدم ...همین که از تو کوچه خیابون رسیدم اینجا انقدری خستم کرده دلم نخواد تا اخر عمرم کار کنم ...
زورو اروم کراواتشو شل کرد و سانجی لبخند ریزی زد اومد نشست لبه میزش .
_ زورو
_ چیه ...
_ هیج وقت بهم نگفتی چی شد ....
زورو نگاهش سرد شد و چشاشو بست و لبخند کوتاهی زد چتد ثانیه بعد .

YOU ARE READING
Zoro X sanji
Romanceهمه چی از اونجا شروع شد که باهم بودنمون آزاردهنده بود اما اینکه از هم دور باشیم حتی از اونم بدتر بود .