8 January
ساعت 11:00
سانجی خسته چشاشو باز کرد و یه کم تار میدید و سرشو چرخوند و زورو کنارش دید که با بالا تنه لخت داره با گوشیش ور میره و سانجی نشست روی تخت و نگاه به بدن خودش انداخت و دید بدنش تمیز بود و لباس کامل تنش نبود. دست از گردنش گرفت و حس کرد گردنش کبودی اضافه نداره ولی کمرش درد میکرد و از درد چشاش جمع شد و اخماش رفت تو هم.
_ اخخخخ
_ بیدار شدی
زورو پتو کنار زد و نشست کنارش و یه شلوار بلند پاش بود و پتو روی پای سانجی نگه داشت و سانجی همونطوری با چشا خسته نگاش کرد .
_ کی خوابم برد؟ هیچی یادم نیست...
_ وسطاش بودیم خوابت برد
سانجی سرشو انداخت پایین و موهاشو داد عقب و نفس عمیقی کشید که قفسه سینش رفت سمت بالا.
_ ببخشید چند روز بود نخوابیده بودم خسته بودم...
_ برای چی معذرت میخوای ؟
اروم فک سانجی را گرفت و اوردش سمت خودش که سانجی دستشو پس زد و بلند شد و پتو زد کنار و شلوارشو برداشت و پوشید با یه یقه اسکی مشکی تا کبودی هاش معلوم نباشه.
_ هنوز عصبی ؟
_ خفه شو ناهار چی میخوری
_ از بیرون میگیریم بشین کارت دارم
سانجی با نگاه سردی نگاش کرد و رفت از پله ها پایین و خواست بره تو اشپزخونه پشیمون شد و نشست رو کاناپه و دید زورو اومد نشست کنارش .
_چته ...بگی ببخشید میکوبم تو دهنت
_نه ...حلقمو بده بهم
سانجی پوکر دوتا حلقه دست چپشو نگاه کرد و دستشو مشت کرد .
_نه
_چی ؟
_گفتم نه
پوکر برگشت سمت زورو که زورو هنگ کرده بود و سانجی تلوزیون روشن کرد .
_به کسی که انقدر راحت درش اورد پسش نمیدم
_سانجی شوخیت گرفته؟
_الان لازمش نداری ...فک کن ندادم بهت
زورو پوکر مچ دستشو گرفت اورد بالا و خیره شد به انگشتش .
_بدش
سانجی محکم دستشو پس زد و بلند شد و رفت تو اشپزخونه برا خودش یه لیوان اب ریخت .
_حرفمو زدم ...
_ سانجی بدش یه گوهی خوردم عصبی بودم
سانجی دستشو محکم پس زد و شونه لخت زورو گرفت و نزدیک لباش شد.
_ زورو بهت نمیدمش هر موقع فهمیدی چه معنی میده ....هر موقع فهمیدی انقدر الکی الکی نیست که اینطور پرتش دادی تو صورتم بعد بهت پسش میدم ...
YOU ARE READING
Zoro X sanji
Romanceهمه چی از اونجا شروع شد که باهم بودنمون آزاردهنده بود اما اینکه از هم دور باشیم حتی از اونم بدتر بود .