Part 40

5 1 0
                                    

8 January

ساعت 11:00

سانجی خسته چشاشو باز کرد و یه کم تار میدید و سرشو چرخوند و زورو کنارش دید که با بالا تنه لخت داره با گوشیش ور میره و سانجی نشست روی تخت و نگاه به بدن خودش انداخت و دید بدنش تمیز بود و لباس کامل تنش نبود. دست از گردنش گرفت و حس کرد گردنش کبودی اضافه نداره ولی کمرش درد میکرد و از درد چشاش جمع شد و اخماش رفت تو هم.

_ اخخخخ

_ بیدار شدی

زورو پتو کنار زد و نشست کنارش و یه شلوار بلند پاش بود و پتو روی پای سانجی نگه داشت و سانجی همونطوری با چشا خسته نگاش کرد .

_ کی خوابم برد؟ هیچی یادم نیست...

_ وسطاش بودیم خوابت برد

سانجی سرشو انداخت پایین و موهاشو داد عقب و نفس عمیقی کشید که قفسه سینش رفت سمت بالا.

_ ببخشید چند روز بود نخوابیده بودم خسته بودم...

_ برای چی معذرت میخوای ؟

اروم فک سانجی را گرفت و اوردش سمت خودش که سانجی دستشو پس زد و بلند شد و پتو زد کنار و شلوارشو برداشت و پوشید با یه یقه اسکی مشکی تا کبودی هاش معلوم نباشه.

_ هنوز عصبی ؟

_ خفه شو ناهار چی میخوری

_ از بیرون میگیریم بشین کارت دارم

سانجی با نگاه سردی نگاش کرد و رفت از پله ها پایین و خواست بره تو اشپزخونه پشیمون شد و نشست رو کاناپه و دید زورو اومد نشست کنارش .

_چته ...بگی ببخشید میکوبم تو دهنت

_نه ...حلقمو بده بهم

سانجی پوکر دوتا حلقه دست چپشو نگاه کرد و دستشو مشت کرد .

_نه

_چی ؟

_گفتم نه

پوکر برگشت سمت زورو که زورو هنگ کرده بود و سانجی تلوزیون روشن کرد .

_به کسی که انقدر راحت درش اورد پسش نمیدم

_سانجی شوخیت گرفته؟

_الان لازمش نداری ...فک کن ندادم بهت

زورو پوکر مچ دستشو گرفت اورد بالا و خیره شد به انگشتش .

_بدش

سانجی محکم دستشو پس زد و بلند شد و رفت تو اشپزخونه برا خودش یه لیوان اب ریخت .

_حرفمو زدم ‌...

_ سانجی بدش یه گوهی خوردم عصبی بودم

سانجی دستشو محکم پس زد و شونه لخت زورو گرفت و نزدیک لباش شد.

_ زورو بهت نمیدمش هر موقع فهمیدی چه معنی میده ....هر موقع فهمیدی انقدر الکی الکی نیست که اینطور پرتش دادی تو صورتم بعد بهت پسش میدم ...

Zoro X sanjiWhere stories live. Discover now