26 January
ساعت 09:00
زورو قرار بود با وکلیش صحبت کنه تا امروز ازش بازجویی کنن و تمام این مدت توی انفرادی پاسگاه بود و در انفرادی باز کردن و دستبندشو بستن به دستاش از جلو بردنش توی اتاق ملاقات و وکیلش نشسته بود توی اتاق ملاقات و زورو نشوندن جلوش و رفتن بیرون و صداشون از شیشه اتاق میشنیدن. وکیلش دونه دونه پرونده هارو میزاشت جلوش و میگفت که به اینا اعتراف کنه زورو وقتی پرونده هارو میخوند میدید کمترشون کارایی بوده که تقصیر خودش بوده و گردنشون گرفته و بیشترشون هم کارا زورو بود ولی اوفتاده بود گردن هیت مدیره و انگار توی اون باند و شرکت هیچ کاره بوده با اینکه خودش رئیس بوده. تمام مدت سکوت کرده بود فقط با دقت میخوندشون . وکیلش بلند شد و پرونده هارو جمع کرد .
_ فهمیدید قربان ؟
_ نیک
_ بله قربان
_ چقدر حبس برام میبرن ؟
نیک نفس عمیقی کشید و به زورو خیره شد .
_ شاید ۴ یا ۵ سال ...ولی فک نکنم اجازه ملاقات بهتون بدن ...
_ ممنون برو بیرون ...
_ قربان من چند سال شمارو میشناسم و اینطور فکر میکنم بهتره چون خوب دیدم که شما هر بار از هر کاری کردید پشیمون بودید انگار که مجبور بودید ...
_ برو بیرون بسه...
نیک ساکت شد و از اتاق رفت بیرون و بعد یه ربع بازپرس اومد داخل و برا زورو یه لیوان آب ریخت و لیز داد سمتش روی میز. برگرو با خودکار گذاشت جلوش .
_ خوب شروع کن ...بعد که نوشتیش بلند بخونش همه چی ظبط میشه...راه برگشتی هم نداره یادت باشه
زورو نگاهش سرد شد و با دستبند دور دستش شروع کرد به نوشتن .
31 January
ساعت 12:30
امروز روز دادگاه بود و تمام این یه هفته زورو توی انفرادی بود و نشست روی ردیف اول دادگاه و وکیلش نشست کنارش و سمت دیگه دادگاه سانجی و لوفی و من نشسته بودیم و زورو همونطوری خیره بود به سانجی و ردیف پشت تمام اعضا باند و هیت مدیره بودن با یدونه وکیلشون که داشتن پچ پچ میکردن همون لحظه قاضی شروع کرد به حرف زدن که همه ساکت شدن و شروع کرد به خوندن و پرونده ها جرم ها و شواهد علیه زورو و همه اعضا باند که همشون جز زورو چشاشون گرد بود و یکیشون بلند شد و شروع کرد به داد .
_ اینارو کی گفته ؟...کی همچین حرفایی زده؟
وکیلشون بلند شد و نشوندش و قاضی نفس عمیقی کشید .
_ نظم رو بهم نزن اینا حرف های وکیل خودتونه و اعتراف های خودتون ...دست خط همتونه ...
_ چی ؟...
همشون برگشتن سمت وکیلشون که یه مرد قد کوتاه با موهای فر بود .
_ بله درسته ...هرچی اونجاعه من دادم امیدوارم برای تخفیف جرمشون کافی باشه هرچی لازم بوده نوشتم
همونطوری منو لوفی خیره بودیم به سانجی .
_ چی کار کردی ؟
_ هیچی برای محکم کاری وکیلشون خریدم یه کم اعترافاشون دستکاری شده ...هرکاری که برای کم کردن جرم زورو کافی باشه انجام دادم ...
نفس عمیقی کشیدم تکیه دادم به صندلی .
_ بفهمن تورم بازداشت میکنن
_ نمیفهمن ...
قاضی شروع کرد به خوندن جرم ها و همشون هر لحظه بیشتر تعجب میکردن و در آخر حکم هرکدومشون به نوبت خوند که هیچ کدوم زیر ۱۰ سال نبودن و همشون حداقل ۱۵ تا ۲۰ سال حبس داشتن و برای زورو اخرش گفت که بلند شه بره روی سکوی اعتراف و از خودش دفاع کنه و زورو با همون دستا بسته رفت و هرچی که من و وکیلش گفته بودیم گفت بدون هیچ حرف اضافه یا چیزی و بعدش نشست سر جای خودش که بعد چند دقیقه قاضی حکم زورو هم بلند گفت فقط ۴ سال حکم برید .
_ با توافق قاضی و بازرس توکیو توی فرانسه زندانی میشی ...چهارسال در زندان سانته ... ۶ ماه اول انفرادی و تا سال آخر اجازه ملاقات چه خصوصی چه غیر خصوصی نداری ...تمام اموال ژاپن و فرانسه مصادره میشه از زمین تا خونه تا ماشین ...
قاضی نفس عمیقی کشید تا بتونه بقیه حرفشو بزنه.
_ تمام افراد نزدیک به این شخص تا اتمام محکومیتش ممنوع الخروج هستن ...
چکششو روی میز کوبید و پایان دادگاه رو اعلام کرد که همه اعضا باند بلند شدن شروع کردن به داد و بیداد و مامورا اومدن داخل و دونه دونه میبردنشون بیرون و زورو تمام مدت پوکر بود و فقط خیره به سانجی بود و وکیلش پرونده رو بست .
_ دلتون براشون سوخت؟
_ نه ...
زورو آروم زمزمه کرد و خودش بلند شد .
_ کسی که خیانت میکنه حقش همینه ...
همونطور به سانجی خیره بود سانجی با نگاه سردی بلند شد و بهش خیره شد و هردو قطعا داشتن به همین فکر میکردن که سه سال دور بودن بدون لمس کردن و دیدن برای هردوشون قطعا سخته ولی قطعا سانجی داشت فکر میکرد که برای زورو چندین برابر قراره عذاب آور تر باشه و زورو حرکت کرد و مامورا داشتن میبردنش و تا خود دم در گردنشو چرخونده بود و به سانجی خیره بود و لبخند کوتاهی زد و روشو برگردوند و رفت .
_ واقعا رفت نه ؟
به سانجی خیره شدم که انکار منگ بود و دستاش انگار یه لرزه کوتاهی داشت و دستمو گذاشتم رو شونش .
_ بیا بریم ...هر موقع خواستی با کسی حرف بزنی منو لوفی هستیم ...
سانجی سکوت کرد و دستمو زد کنار و از در دادگاه رفت بیرون .
_ هوف ...
_ بهتر میشه ...
_ فکر نکنم...
YOU ARE READING
Zoro X sanji
Romanceهمه چی از اونجا شروع شد که باهم بودنمون آزاردهنده بود اما اینکه از هم دور باشیم حتی از اونم بدتر بود .