جریان اب سریع بود و داخلش تاریک بود و هیچکدوم هیچی نمیدیدن و حتی نمیتونستن شنا کنن و یه کم که از پل فاصله گرفتن هردو سرشون از آب آوردن بیرون و به زور شنا کردن و رسیدن گوشه رودخونه و دست از زمین و چمنا گرفتن و از آب اومدن بیرون و نفس نفس میزدن و سانجی سرفه میکرد و موها خیسشو داد عقب و دراز کشید رو زمین و قفسه سینش بالا پایین میشد .
_ اخخخ....باز داشتیم میمردیم به خاطر جنابعالی
زورو نفساش آروم شد و همونطوری با لباسا خیس نشست بالا سر سانجی .
_ هوف....اون کی بود دیگه...صدا تیر بود نه ؟
_ اره یکی بین بوته ها بود اسلحشو ندیده بودم هردو مرده بودیم الان ...
_ هوف ببخشید ...
سانجی از جاش بلند شد و سرپا وایساد و لباسشو در اورد و آروم چلوندش تا آبش بیرون بریزه و خشک شه و بعدش تکوندش و انداختش رو یکی از شاخه ها . زورو منگ شد و فقط همونطوری توی تاریکی به بدن سفید سانجی خیره شد و مردمک چشش دنبال حرکات سانجی تکون میخورد.
_ کاریه که شده...خوردیم با نگاهت...بعد اسم من به عنوان هول بد در رفته...
زورو خندش گرفت و از جاش بلند شد و تیشرت سفیدش که به بدنش چسبیده بود و در آورد و تکوندش و انداختش رو شاخه و یه کم به سانجی نزدیک تر شد که سانجی با حرص ازش فاصله میگرفت و زورو بیشتر بهش نزدیک تر میشد و سرشو از پشت گذاشت رو شون سانجی.
_ اینجا کسی نیست نه ؟
سانجی یه لحظه منگ شد و زیر چشی نگاش کرد و بهش خندش میومد ولی بیشتر به رفتارش.
_ شوخیت گرفته ؟...الان ؟وسط جنگل ؟...داریم یخ میزنیم میفهمی؟...
_اصلا شوخی ندارم
زورو خواست گردنشو ببوسه که سانجی با کف دستش صورتشو برد عقب که زورو خندید و چشاشو بست و سانجی دستشو برداشت و به صورتش خیره شد و کمتر وقتی میدید زورو اینطور بخنده و لبخندی زد .
_بیا لباسامون یه کم خشک شد بریم ماشین و پیدا کنیم تا پیداش نکردن...
_ فعلا دارم از این منظره لذت میبرم ...
_ زورو ببند دهنتو سردهههه....
سانجی موهای خیسشو از جلو چشش کنار زد و نشست یه گوشه و به تنهایی درخت تکیه داد که یه کم از چوبای ریز درخت رفت تو بدنش و دردش اومد ولی به رو خودش نیاورد و همش نگاه زورو حس میکرد رو بدنش و کلافه برگشت سمتش.
_ بیا بخورم
_ سفیدی خوب
زورو نشست کنارش و آروم موها سانجی رو کنار زد و سانجی فقط با اخم بهش خیره بود و انگشتا زورو بین موها طلایی خیسش حس میکرد و یهو زورو موهاشو کشید و گردنشو کج کرد و گردنشو گاز گرفت و جای گازشو کبود کرد و پوزخند ریزی زد و ولش کرد و خیره شد بهش.

YOU ARE READING
Zoro X sanji
Romanceهمه چی از اونجا شروع شد که باهم بودنمون آزاردهنده بود اما اینکه از هم دور باشیم حتی از اونم بدتر بود .