(زمان حال)
ساعت 19:45
_ واقعا بخشیدیش؟
با همون نگاه پر از تعجبم نگاش کردم.
_ اره..دست خودش نبود
_ اگه دست خودش بود چی ؟
سانجی نفس عمیقی کشید و همونطوری لبخند محوی زد .
_ بازم میبخشیدمش
لبخند کوتاهی زدم و دفترمو بستم و بلند شدم گذاشتمش رو میز .
_ سانجی تو اصلا مشکلی نداری فقط نمیتونی با خودت کنار بیای ولش کنی...هرکی جای تو بود زودتر از اینا ازش جدا میشد
سانجی نفس عمیقی کشید و به کاناپه تکیه داد و پاشو انداخت رو زانوش .
_ اره نمیتونم خودمم نمیدونم چرا..ولی هر غلطی هم میکنه بازم
_ بازم دوسش داری
سانجی با لبخند کوتاهی سرشو تکون داد و تایید کرد و آروم نشستم لبه میز .
_بعد از اون اتفاق دیگه ای اوفتاد ؟
_نه ...همه چی عادی بود ...یا زخمی بر میگشت یا غیبش میزد برا چند هفته یا چند روز.. یا خیلی چیزا دیگه اتفاق خاصی نیوفتاد
_ سانجی اینا عادیه ؟
لبخند کوتاهی زدم بیشتر خندم میومد و دیدم سانجی برای یه لحظه خندید و کوسن کنارشون بغل کرد .
_برای من هست ...با یکی عین زورو باشی اینا برات عادیه ولی ...تقریبا یه سال گذشته بود از اینکه باهم بودیم که غیبش زد برا دوسال هنوزم این ماجرا رو مخمه
از جام بلند شدم و نشستم کنارش و نگا ساعت کردم ولی نگفتم که وقتش تموم شده .
_دوسال ؟ چرا ؟...بهت گفت میخواد بره ؟
_کاش نمیگفت
(فلش بک)
18 December
ساعت 19:00
داشت برف میومد و سانجی شال گردن مشکیشو کمی آورد بالا و بخاطر سرما وقتی نفس میکشید بخار از دهنش بیرون میومد و دود سیگارش تو صورتش میخورد و باعث میشد گرمش بشه . زورو زیر چشی نگاش کرد و نگاهش سرد بود و گوشه پالتو سانجی رو گرفت تا وایسه و آروم نفس میکشید . سانجی بین برفا وایساد و برگشت سمتش و منگ نگاش کرد .
_زورو چت شده ؟
زورو پوکر وایساد و برگشت سمتش و دستاش تو جیب پالتوش بود.
_ بگو
_ نمیتونم دیگه...برا همین گفتم بریم بیرون ...اینطوری دیگه نمیتونم
سانجی ابرویی بالا انداخت و با تعجب نگاش کرد .
_ منظورت چیه ؟
YOU ARE READING
Zoro X sanji
Romanceهمه چی از اونجا شروع شد که باهم بودنمون آزاردهنده بود اما اینکه از هم دور باشیم حتی از اونم بدتر بود .