_ دهنتو ببند....
سانجی همونطوری دندوناشو بهم کوبید و محکم زورو بغل کرد و چشاشو بست و موهاش تو صورت زورو اوفتاده بود و زورو لبخند محوی زد و موهای سانجی رو از رو صورتش فوت میکرد و صداش به خاطر درد هنوز خش داشت.
_خ..خفم کردی سانجی
_ کدوم جهنمی رفتی ؟
سانجی با اخم ازش جدا شد و آروم بانداژ زخم زورو باز میکرد .
_چی کار میکنی؟
_ دارم عوضش میکنم عفونت نکنه..جوابمو بده
_جایی نرفت..اخخخخ اروممم
سانجی با حرص بانداژ و باز کرد و یه بانداژ جدید برداشت و آروم میبست دور زخمش .
_اگه جایی نرفتی چطور اینطور شدی
_ یه کم خودت فکر کن
سانجی با اخم نگاش کرد و طوری گره بانداژ و سفت کرد و که دردش بگیره و زورو تخت و چنگ زد .
_ اییی..ر..روانی چته
_ بگو
_ داشتم میرفتم فرودگاه اینطوری شد..ولم کن
_ میخوای به دروغ گفتن ادامه بدی؟
زورو اخمی کرد و دست سانجی و محکم پس زد و به زور نشست و از درد جمع شد تو خودش و تکیه داد به تاج تخت.
_هه یعنی دروغگوام؟
_اره
سانجی با اخم نگاش کرد یه کم ازش فاصله گرفت.
_راستشو بگو
زورو کلافه روشو ازش گرفت و چشاشو بست.
_ میشه یه مدت بمونم پیشت؟
سانجی یه کم با حالت تعجب سرشو کج کرد و بهش خیره شد و اخماش باز شد .
_هرچقدر میخوای بمون ولی بگو چرا
_کار یکی از بادیگاردام بود وقتی که خواب بودم
_ خوب ؟
_ و...هوف چطور الان اینطوری برگردم اونجا الان به هیچکدوم اعتماد ندارم میگم لوفی کارارو بکنه..
سانجی نفس عمیقی کشید و از جاش بلند شد و رفت سمت در.
_کجا میری ؟
_برات غذا درست کنم
سانجی رفت داخل آشپزخونه و براش سوپ درست کرد و چشاش از خستگی نیم باز بود و صورتشو شست و کاسه سوپ و برداشت و رفت کنار زورو روی تخت نشست.
_ دهنتو باز کن
_ مگه بچم ؟
_گفتم باز کن
با اخم نگاش کرد و زورو کلافه دهنشو باز کرد و سانجی سوپ میزاشت دهنش و سرش پایین بود و به زخم زورو خیره بود .
![](https://img.wattpad.com/cover/371961290-288-k577599.jpg)
YOU ARE READING
Zoro X sanji
Romanceهمه چی از اونجا شروع شد که باهم بودنمون آزاردهنده بود اما اینکه از هم دور باشیم حتی از اونم بدتر بود .