Part 34

29 2 0
                                        

25 December

ساعت 21:00

سانجی آماده شد و پالتو قهوه ایشو پوشید و زیرش یه دورس مشکی بود و شلوار پارچه ای مشکیش روی دورسش بود و کفشاش آروم پوشید و پاکت کادو و گوشیشو برداشت و درو باز کرد و داشت برف میومد و نور چراغ های خونه ها خورد به چشش و به خاطر کریسمس خیابونا شلوغ بود و همه جا بوی غذا میومد و چشش خورد به ماشین زورو در خونرو بست و رفت سمت ماشین و درو باز کرد و نشست داخل ماشین و زورو حرکت کرد و چشش خورد به یقه اسکی و کت چرم مشکی زورو و لبخند کوتاهی زد و به صندلی تکیه داد .

_ بهت میاد

_ خوب شاید چون سلیقم خوبه ؟

سانجی‌ برگشت سمت زورو از چشاش خفت می‌بارید و آروم دست به سینه وایساد .

_ تو خریدیش؟

_ پس عمم خریده ؟

_ نوچ ...خری که جلوت وایساده ۳ سال پیش برات خریدش ...

زورو یه لحظه تعجب کرد و ماشین و پشت چراغ قرمز نگه داشت و برگشت سمتش .

_ جدی میگی؟...خوب ...

_ هیچی نگو ...بی لیاقتی چیت کنم ...ماریمو

سانجی لبخند ریزی زد و گوشه کت زورو گرفت و گونشو بوسید . زورو همونطوری هنگ کرد و چراغ سبز شد و حرکت کرد و وقتی رسیدن سانجی پیاده شد از ماشین و لبخند ریزی زد و زورو هم پیاده شد و جعبه کادو برداشت و ماشین قفل کرد و به خونه روبه روش خیره شد که یه خونه تقریبا کوچیک و ویلایی بود و کنارش پله می‌خورد و به در وصل میشد و زورو و سانجی آروم از پله ها رفتن بالا و در زدن که سریع در باز شد و سورا با لبخند نگاشون کرد و یه بافت مخملی سفید بلند با شلوار مشکی تنش بود و یه بافت شنل مانند هم روی شونه هاش بود تا سردش نشه .

_ دیر کردید

سانجی بیا پوزخند ریزی نگا زورو کرد .

_ جوابی داری؟

_ احترام مامانتو دارم ولی خفه شو ....

_ این یعنی نداری ...

سانجی با لبخند برگشت سمت سورا و آروم بغلش کرد .

_ نمیزاری بیایم تو ؟

سورا لبخندی زد و سانجی ول کرد و رفت عقب و هردو رفتن داخل و نشستن کنار شومینه و زورو با خیال راحت نشست از شیرینیا می‌خورد.

_ چرا انقد پرویی تو ...

_ خونه مامانمه ...

زورو آروم می‌خورد و زیر چشی نگا سانجی کرد ‌.

_ جانمممم؟مامانت؟

سانجی چشاش گرد شد و داشتن قرمز میشدن و خواست چیزی بگه که سورا لپشو کشید و بیشتر هنگ کرد .

_ مامان؟

_ چیههه....هرچقدرم هیکل گنده کنی قد بکشی من مامانتم ...

Zoro X sanjiWhere stories live. Discover now