سانجی همونطوری منگ برگشت سمتش خیره شد بهش و نفس عمیقی کشید و سیگارشو در آورد و گذاشت بین لباشو فندکشو در آورد و بازش کرد و چند بار سعی کرد تا بلاخره روشن شد و گرفتش سمت سیگارشو روشنش کرد و دودشو آروم بیرون داد .
_ بگو ...بگو بابت چی متاسفی..
_سانجی ...
_گفتم بنال...
سانجی با اخم خیره شد بهش و زورو نفس عمیقی کشید و آروم پشت گردنشو با دست چپش گرفت و به یه نقطه رو زمین خیره شد .
_ بابت اینکه ولت کردم ...
_دیگه...تک به تک بگو چه گوهی خوردی
_ چیزای دیگه ای رو اولویت قرار دادم
_ دیگه؟...
زورو پشت موهاشو آروم از حرص چنگ زد .
_بابت اینکه عصبی شدم...بهت بی محلی کردم ...ازت خیلی چیزارو قایم کردم....به حرفات گوش ندادم ....وقتی بهم نیاز داشتی پیشت نبودم....دروغ گفتم ...و...
_و ؟..
_اذیتت کردم ...یه چیزی بیشتر از آزار دادنت ...
_ بلند بگو ...
زورو دستشو از موهاش جدا کرد و محکم مشتشون کرد و صداشو یه کم برد بالا برد و سرش پایین بود انگار قشنگ داشت از درون خورد میشد .
_ متاسفم به خاطر اینکه اذیتت کردممم....خوبهه؟
سانجی نفس عمیقی کشید و یه پک دیگه از سیگارش کشید و دودشو بیرون داد .
_ برای یه معذرت خواهی حس میکنی غرورت شکسته نه ؟... معذرت خواهی تو به درد من نمیخوره
زورو سرشو بالا آورد و قیافش جدی بود .
_پس چی کار کنم راضی شی...
_لازم نیست کاری کنی...هیچ کاری لازم نیست انجام بدی...
سانجی چند قدم بهش نزدیک شد و صورتشون فقط چند سانت باهم فاصله داشت .
_ چیزی که ازت میخوام مجانیه....زحمتی نداره ...
_ چی میخوای ...
_فقط آدم باش....رفتارتو درست کن ...
زورو کلافه نگاش کرد و اخماش یه کم توهم بود .
_هوف میدونی نمیتونم اخلاقمو عوض کنم من همینطوریم ...قیافم همینطوریه...
_من کاری با اخلاقت ندارم که چقد رو مخی ...گفتم رفتارتو عوض کن ...برعکس همه این کارایی که الان گفتی رو انجام بده ....مهم تر از همه دروغ نگو ...
زورو نفس عمیقی کشید و سرشو آروم به نشونه تایید تکون داد و خواست دستشو ببره سمت سانجی پشیمون شد و روشو ازش گرفت .
_خودت چی ...
_ من چی؟
_ رفتارای خودت
YOU ARE READING
Zoro X sanji
Romanceهمه چی از اونجا شروع شد که باهم بودنمون آزاردهنده بود اما اینکه از هم دور باشیم حتی از اونم بدتر بود .