(زمان حال )
ساعت 22:00
لبخند کوتاهی زدم و از جام بلند شدم و پالتومو پوشیدم .
_ تعجب میکنم انقد زود میبخشیش اونم بعد از ...
_ بعد از اینهمه غلطی که کرده ؟...اره...هربار هرکاری میکنه میخوام نبخشم ولی نمیشه
لبخند کوتاهی زدم و که سانجی هم بلند شد کتشو پوشید و کلیدارو برداشتم.
_ یه سوال دارم چه کاری هست جز آشپزی آرومت کنه
_ شاید گیتار زدن...
_ حرفه ای بلدیش؟
با این حرفم سانجی سرشو به نشانه اره تکون داد.
_ پس یه آهنگ درست کن ...یه چیزی که حس میکنی به روحیه خودت میخوره...برام بیارش
_ باشه
کلاه پافرمو گذاشتم رو سرم چون داشت بارون میومد و آروم لامپارو خاموش کردم که سانجی زمزمه کرد.
_ دوروز دیگه باشه جلسه بعدی...فقط یه چیزی
_ بله؟
_ هفته دیگه میخوام برم یه مهمونی خوب تنهام...اگه دوس داری بیا...
یه لحظه با تعجب به لبخندش خیره شدم و با لحن کنایه گفتم .
_زورو هم هست نه ؟
سانجی خندید و سرشو فقط تکون داد و نفس عمیقی کشیدم و رفتم سمت در .
_ بهت خبر میدم ...بهتره بریم دیگه دیر وقته منم باید ببندم اینجارو
سانجی لبخند کوتاهی زد و از خداحافظی کرد و رفت از ساختمون بیرون و لبخندی زدم و درارو قفل کردم و از در پشتی رفتم بیرون که دیدم رو پله ها اصلی نشسته ولی سعی کردم اهمیت ندم و سوار ماشین شدم و میخواستم بمونم ببینم چرا نمیره ولی پشیمون شدم و ماشین و روشن کردم و حرکت کردم .
Pov Sanji
سرشو آروم آورد بالا که قیافه سرد زورو بالا سرش دید و از جاش بلند شد .
_ هه بازم یکی از دروغات معلوم شد
_ درباره چی حرف میزنی ؟
سانجی فقط با نگاه سردی بهش خیره شد و سیگارشو از جیبش در آورد و آروم روشنش کرد و دودشو داد بیرون .
_ بهم گفته بودی اون دوسال و ژاپن بودی ...نگفتی بلدی خودتو جا پلیسا هم جا بزنی ...دیگه چیا هست نگفتی؟
_هه حدس میزدم همون زنیکه باشه...نمیخوای مسخره بازیتو تموم کنه ؟میای اینجا چی کار
سانجی دود سیگارشو بیرون داد و سیگارشو رو پالتو زورو خاموش کرد.
_میام تا یه دیقه از سرم بری بیرون و آرامش داشته باشم
_فعلا نداری

YOU ARE READING
Zoro X sanji
Romanceهمه چی از اونجا شروع شد که باهم بودنمون آزاردهنده بود اما اینکه از هم دور باشیم حتی از اونم بدتر بود .