Part 22

28 6 0
                                    

1 December

ساعت14:00

این چند وقت زورو رفتارش بهتر شده بود بیشتر با سانجی وقت میگذروند و این حال سانجی رو بهتر کرده و بود نشسته بودن نگا فیلم میکردن و سانجی با دوتا سینی که روش پیتزا بود اومد نشست کنارشو کوسنو بغل کردو آروم می‌خورد. زورو زیر چشی نگاش کرد و مال خودشو برداش آروم می‌خورد.

_ هنوزم از ددپول بدم میاد

_ فعلا که داری با اون یه چشت تا ته نگاش میکنی

_ مرض

زورو گوشه موها سانجی رو کشید و سانجی با حرص کوسن و زد تو صورت زورو هردو یه لحظه منگ موندن و زدن زیر خنده .

_ زورو

_ هوم ...

_ یادته پرسیدی بلدم گیتار بزنم یا تزئینی رو دیوار اتاقمه...بیارمش؟

زورویه لحظه منگ شد لبخندی زد و سرشو تکون داد و سانجی بلند شد آوردش نشست رو کاناپه و خواست بزنه که گوشی زورو زنگ خورد و برگشت سمتش .

_ زورو

_ جواب نمیدم ..بزن

زورو پیتزاشو می‌خورد و اهمیت نداد و سانجی خواست شروع کنه که تقریبا ۱۰ بار گوشیش زنگ خورد و بار یازدهم زورو گوشیشو کلافه جواب داد و یه لحظه چشاش گرد شد و سریع گوشیو پرت کرد رو میز که صفحش شکست و بلند شد لباساشو می‌پوشید. سانجی گیتار و گذاشت لبه میز .

_ هه خوب نمیخوای نرو

_ نمیشه

_ فک نکنم دیگه کسی باشه بهت زور بگه...

زورو با اخم برگشت سمت سانجی و عصبی بود .

_ دهنتو ببند سانجی...

_ نمی‌بندد وقتی خودت نمیخوای بری وقتی خودت خسته شدی... ولی خوشت میاد از این دردسرا....خوشت میاد اعصاب منو خودتو خراب کنی

_ سانجی

سانجی از جاش بلند شد و رفت سمت زورو یقشو آروم گرفت و زل زد تو چشاش .

_زورو میتونی از الان شروع کنی ...تموم کنی این مسخره بازی رو ...تموم کنی این زندگی که خودتم ازش بدت میاد

_ سانجی نمیشه ...بفهم انقد رو مخ من نرو بفهم نمیشه ....چرا فقط به فکر خودتی تو ؟

زورو کلافه موهاشو چنگ زد و دست سانجی را پس زد و چند قدم از سانجی دور شد .

_ هه من خودخواهم؟من به‌فکر خودمم یا تو ...تو همیشه خودخواهی یا من ؟

سانجی بلند داد زد و زورو عصبی برگشت سمتش .

_هه من ؟...من همیشه هر غلطی میکنم تو فقط به فکر خودتی...هر موقع رفتم از این ناراحت شدی تورو تنها گذاشتم نه اینکه نگران من باشی

Zoro X sanjiWhere stories live. Discover now