26 February
ساعت 20:00
در رستوران و آروم باز کردم و دورمو نگاه کردم و دیدم طبقه بالا یه میز خالی هست و از پله ها رفتم بالا نشستم سر میز که بعد چند دقیقه سانجی و زورو هردو اومدن نشستن روبه روم و با دیدن زورو تعجب کردم ولی لبخند کوتاهی زدم .
_ سلام...کارم داشتید گفتید بیام ؟
_ به زور آوردم من کاریت ندارم ...
سانجی لبخند کوتاهی زد و از زیر میز محکم پای زورو لگد کرد و قیافه زورو جمع شد و زیر چشی با حرص نگاش کرد . سانجی در شیشه مشروب و آروم باز کرد و یه لیوان برام ریخت .
_ خوب یه جورایی ...راجب خودت میخواستم حرف بزنم ...یه لحظه با تعجب نگاش کردن و سرمو کج کردم .
_ راجب من ؟...فک کردم راجب خودت میخوای بگی...
_ خوب من دیگه مشکلی ندارم ولی تو داری ...
_ سانجی نمیفهمم منظورتو واضح بگو...
_ میخوای بگم لوفی امشب بیاد یا نه...
یهو چشام گرد شد و همونطوری منگ بهش نگاه کردم و با این حرفش بدنم یه لحظه خشکش زد .
_ نه نه سانجی گفتم که اشتباه فهمیدییی ...یه چیز عادی بود من اصلا دیگه راجبش فکر نکردم فقط همون شب بود ...
_ صحیح پس چرا زیر چشات انگار قرمز شده از بی خوابی ...
سانجی لبخند کوتاهی زد و یه لحظه اخم ریزی کردم و نفس عمیقی کشیدم و کلافه بودم .
_ گفتم که اشتباه فهمیدی ...
_خوب چه اشکالی داره امتحانش کنی ..
_من نمیخوام چیزی رو امتحان کنم که میدونم آخرش به ضرر خودمه....زورو ببخشید اینو میگم ولی سانجی من مثل تو نیستم نمیتونم تحمل کنم یا صبور باشم ...
_ من اصلا برام مهم نیست چی میگید ...
زورو از پنجره قدی رستوران به بیرون خیره بود و انگار اصلا بهشون اهمیت نمیداد. سانجی جدی نگام کرد .
_ خوب هر موقع نتونستی تحمل کنی تمومش میکنی ...
_ اون موقع دیگه نمیتونم.... چون عادت کردم بهش دیگه مجبورم تحمل کنم و تحمل کردن کاریه که اصلا بلد نیستم انجامش بدم فقط خودمو اذیت میکنم برای همین میگم نمیخوام وگرنه اره ازش خوشم اومده ...
_کارین لوفی مثل این نفهم نیست
_خیلی ممنون
_دهنتو ببند ...
سانجی لیوان مشروبمو یه کم بهم نزدیک تر کرد و بهم خیره شد .
_من زورت نمیکنم تصمیم خودته... ولی تاحالا اصلا با کسی رابطه داشتی؟

YOU ARE READING
Zoro X sanji
Romantikهمه چی از اونجا شروع شد که باهم بودنمون آزاردهنده بود اما اینکه از هم دور باشیم حتی از اونم بدتر بود .