بعد از این که سم و دین جزییات رو برای روینا تعریف کردن ، هر سه با هم شروع کردن به کشیدن نقشه.
روینا: "پیدا کردن فرشتت سخته. ولی سخت تر از اون بعدشه. چطوری میخوای بیرونش بیاری. ممکنه با انواع طلسم ها زندانی شده باشه. از دست لژیون چطور فرار می کنید؟ اینجور که به نظر میاد حتی نمیدونید چطور میتونید باهاش مقابله کنید. "
دین: مهم نیست! تو فقط جای کس رو پیدا کن!
سم، دین رو کناری کشید و زمزمه کرد: دین اون راست میگه. ما هیچی نداریم که بتونیم علیه لژیون ازش استفاده کنیم! کس تو این دردسر افتاد چون ما چیزی نداشتیم که باهاش به شیطان حمله کنیم.
دین با یاد آوری اون لحظه روش رو از سم بر گردوند و چشماش رو بست. دوباره اون لحظه رو دید که روی زمین افتاده بود و حتی نمیتونست سمت کس بره تا بهش کمک کنه. دوباره صدای فریاد کس رو تو سرش شنید و دید چطور کس در چنگال شیطان، از جلوی چشماش ناپدید شد. سم راست میگفت. دین از این حس بیچارگی متنفر بود.دین چند لحظه بعد دوباره به سمت سم و روینا برگشت: " شما ادامه بدین. من برمیگردم. "
سم: "دین کجا داری میری!؟"
دین کلید ایمپالا رو از روی میز جایی که همین چند ساعت پیش سم انداخته بود قاپید و به سمت در رفت.دین: "دنبال یه شیطان میرم. باید درمورد لژیون یه چیزایی بپرسم. "
سم: "دین صبر کن منم باهات بیام"
دین: "نه سم تو بمون حواست به جادوگره باشه. "
روینا برای دین قیافه ای گرفت ولی دین بی اعتنا از بانکر بیرون رفت.***
شیطان چهارراهی که دین احضار کرده بود در بدن یه مرد قوی هیکل بود. دین به سختی تونسته بود اون رو به تنه ی درخت ببنده.
دین با تهدید چاقوشو جلوی چشم شیطان تکون داد: "یه بار دیگه ازت میپرسم. لژیون چطور آزاد شده؟"شیطان خون دهنش رو تف کرد: "برو از کراولی بپرس! یا بهتر از اون. چرا از دوست فرشتت نمیپرسی، وینچستر؟ شایعه هست اون تو آزاد کردنش کمک کرده! "
دین مشت محکم دیگه ای به پوزخند زشت شیطان زد: "مزخرف بسه حروم زاده! اگه همین الان شروع به حرف زدن نکنی... " و چاقو رو به گردنش فشار داد.
شیطان: "من فقط چیزی که شنیدم رو گفتم. اون فرشته تا حالا به ما کمک های زیادی کرده. این بار هم کار خودشه. همه میدونن اون فرشته ی گستاخ چی میخواد. قبلا برای قدرت با کراولی زد و بند داشت، حالا که کراولی نفوذشو از دست داده سراغ لژیون رفته. "
دین اماده بود تا چاقو رو تو سینه شیطان فرو کنه ولی دست نگه داشت. یه چیزی درست نبود. شیطانی که گیر انداخته بود زیاد رتبه ی بالایی نداشت ولی شیاطین چهارراه زمزمه ی اتفاقات رو میشنیدن.
دین با دقت بهش نگاه کرد. وقتی در مورد کس حرف میزد، صورت شیطان امیخته ای از ترس و احترام بود. نه لحن تمسخر امیز و نه پوزخند. هیچی. دین اخم کرد و یه قدم عقب رفت. : "چی گفتی؟"
شیطان: "اون ارباب لوسیفر رو از قفس آزاد کرد! و بعد از اون مانع شد که تو و برادرت ارباب رو به جهنم برگردونید. کستیل همیشه تک روی میکرد ولی این بار به کمک نیاز داره. کی بهتر از لژیون؟ ارباب پیش کستیل هست. لژیون حالا هرکاری برای اون فرشته میکنه! هرکاری که کستیل ازش بخواد، در ازای برگردوندن لوسیفر براش میکنه. و اینو بدون وینچستر، لژیون قوی هست. خیلی قوی. "دین با پوز خندی گفت: "چی داری میگی! داری میگی کستیل به خاطر اهداف شوم پنهانش یه نیروی وحشتناک جهنمی رو آزاد کرده؟" دین قهقه ی بلندی زد. دو باره چاقوش رو زیر گلوی شیطان گذاشت و پوستش رو برید: " حرف بزن عوضی! لژیون چطور تو جهنم زندانی شده بود؟ کی اونو شکست داد؟"
شیطان :"صبر کن! شکست لژیون به دست پسر خدا بود. دعایی بود که فقط پسر خدا کلماتش رو می دونست. بعد از اون لژیون برای همیشه به جهنم تبعید شد."
دین غرید: "کی اونو آزاد کرده؟"
شیطان: "فقط یه نیروی بهشتی عظیم می تونه این قدرت رو داشته باشه. فقط کستیل هست که آزادی لژیون براش منفعت داره. خودت فکر کن وینچستر. کستیل همیشه کارهاشو پنهانی می کنه. حتی خود تو نمی دونی کجا می ره و چکار می کنه. ارتش فرشته ها رو که یادت نرفته؟ کی اون ها رو کنار هم جمع کرد؟ کی فرمانده اونها بود؟"
دین: "از چرندیاتت خسته شدم." و چاقو رو تو گلوی شیطان فرو کرد.
بدن شیطان با نوری نارنجی درخشید و بعد بدن بی حرکتش رو فقط طناب ها نگه داشته بودن. دین چند قدم دور شد. افکارش کاملا به هم ریخته بود. سرش رو تکون داد سعی کرد دوباره به اون حرفا فکر کنه. دین کس رو بهتر از همه می شناخت. کس هیچ وقت چنین کاری نمی کرد.
کس با کراولی همکاری کرده بود چون مجبور بود مگه نه؟ چون می خواست تمام دنیا رو نجات بده. یه تنه جنگیده بود چون می خواست دین وارد یه جنگ دیگه نشه.
اینا مال سال ها پیش بود. کس اشتباه کرده بود. همه چی تموم شده بود. چرا این شیطان الان دوباره این حرفا رو می زد؟
دین دستی تو موهاش کشید. شیطان دروغ می گفت. اره همین بود.
دین اماده شد تا شیطان دیگه ای احضار کنه. هنوز جواب سوالاش رو نگرفته بود.
YOU ARE READING
Left Behind
Fanfictionدین و کس و سم هر سه به دنبال نفلیم لوسیفر می گردند. ولی دست های پشت پرده ای در کار هست که باعث میشه وارد ماجرای خطرناکی بشن. تمام باور ها زیر سوال می ره و رابطه کس و دین هست که به خطر می افته. ایا کس رو به موقع از دست شیاطین نجات می دن یا کس از اول...