طلسمی که روینا فرستاده بود تقریبا پیچیده نبود. تمام چیزهایی که لازم بود رو توی بانکر داشتن. سم همه چیزو اماده کرده بود و منتظر شروع بودن.
فقط یه مسئله بود که سم رو نگران میکرد.
طلسم احتیاج به برقراری یه رابطه ی عمیق بین دو نفر داشت. اینجور که روینا گفته بود مقداری از نیروی فرد شروع کننده ی طلسم استفاده میشه. و دین هر بار از این موضوع راحت میگذشت! برای همین سم باز با نگرانی پرسید.
سم: روینا دیگه چیزی نگفت؟
دین : نه همه چیزو بهت گفتم.
سم کمی من و من کرد: این طلسم زیاد ایمن به نظر نمیاد دین... شاید بهتر باشه یکم دیگه...
دین : نه سم بهت گفتم... من خودم این طلسم رو شروع می کنم... انتخاب دیگه ای نداریم!
دین عجله داشت سریع تر دست به کار بشن. وقت زیادی برای تلف کردن نبود. از اخرین باری که با کس حرف زده بودن کس دیگه بیدار نشده بود و این اصلا نشونه ی خوبی نبود.
سم : ولی اگر برات اتفاقی بیوفته...
دین : این اخرین چیزیه که الان بهش فکر میکنم سم... من کس رو به این روز انداختم. باید هر جور شده نجاتش بدم. برام مهم نیست به چه قیمت!
سم دیگه حرفی نزد. بحث بی فایده بود. دین هیچ جوره کوتاه نمیومد.
ظرفی که توش مواد طلسم رو ریخته بودن رو برداشت و همراه دین به اتاق کس برگشتن.
کس بی حرکت روی تخت دراز کشیده بود. صورتش از بار قبلی که دین بیدار دیده بودش رنگ پریده تر بود. دین نگاهش رو از بدن زخمی و کبود کس گرفت و سعی کرد تمرکز کنه.
سم ورد رو برای دین نگه داشت و سری تکون داد تا بگه موفق باشی
دین نفس عمیقی کشید. قلبش تند می زد. اهسته دستش رو دراز کرد تا دست کس رو بگیره. دست کس یخ بود.
دین : چیزی نمونده کس...
و چشماش رو بست و شروع به خوندن طلسم کرد.
***
همه جا سیاه و تاریک بود. سکوت از هر سمت فشار می اورد. دین به جز سرمایی که تا مغز استخون نفوذ می کرد و ترسی که قلبش رو می لرزوند چیز دیگه ای حس نمی کرد. نمی دونست اینجا کجاست و چطور به اینجا وارد شده بود. ولی اونجا هر جایی که بود دین تقریبا مطمئن بود هیچ کسی دیگه اونجا نیست.
YOU ARE READING
Left Behind
Fanfictionدین و کس و سم هر سه به دنبال نفلیم لوسیفر می گردند. ولی دست های پشت پرده ای در کار هست که باعث میشه وارد ماجرای خطرناکی بشن. تمام باور ها زیر سوال می ره و رابطه کس و دین هست که به خطر می افته. ایا کس رو به موقع از دست شیاطین نجات می دن یا کس از اول...