Part 21بعد از این که کس از بانکر بیرون اومد تا ساعت ها بی هدف در جاده ها راه می رفت. مرتب حرف های دین رو با خودش تکرار می کرد. هنوز نمی فهمید دین چرا این فکر رو می کرد. چطور تونسته بود فکر کنه کس با لوسفر یا لژیون هم دست هس؟
ولی بهش حق می داد. توی این سال ها اشتباهایی که کرده بود جبران ناپذیر بود. اینو خوب میدونست. میدونست که هر کاری هم بکنه نمیتونه جبران گناهاش رو بکنه. ولی فکر میکرد شاید سم و دین بتونن اونو ببخشن. اونا درستکار ترین و با گذشت ترین کسانی بودند که میشناخت. اونا بار ها بهش فرصت داده بودن تا ثابت کنه عوض شده. و کس واقعا عوض شده بود. دیگه اون کستیل قبلی نبود. اشتباهاش رو فهمیده بود. تاوانش رو کشیده بود. ولی انگار این برای سم و دین مهم نبود. تمام باور هاش اشتباه بود. اون هیچ وقت برای گناهاش بخشیده نشده بود. با یاد آوری کار های وحشتناکی که کرده بود دستی به قلبش چنگ می زد.خرابی هایی که با باز کردن برزخ روی زمین ایجاد کرده بود ... بهشت....... فرشته هایی که کشته بود... بلایی که سر فرشته های باقی مونده با سقوطشون آورده بود.... همه و همه بار ها جلوی چشماش تکرار می شد ...
بهشت هیچ وقت اون رو نمی بخشید. برای ابد از اونجا رانده شده بود... و حالا دین...حالا مطمئن بود که دیگه کسی رو نداره. نه خانه و نه خانواده ای... غم از دست دادن اخرین پناهش روی قلبش سنگینی می کرد.
ناگهان درد شدیدی توی سرش پیچید. از شدت درد نفسش بند اومد و چشماش سیاه رفت. رادیوی فرشته بود. ناگهان همه فرشته ها داشتن در باره لژیون حرف می زدن. وقتی کس دوباره چشماش رو باز کرد روی زانو هاش افتاده بود. سعی کرد نفسش رو کنترل کنه. فرشته ها لژیون رو پیدا کرده بودن؟ محلی که توی رادیو می گفتن زیاد دور نبود. باید خودش رو می رسوند. لژیون لوسیفر رو پیدا کرده بود! باید جلوشون رو می گرفت. نباید میذاشت لوسیفر رو آزاد کنه. این تنها کاری بود که ازش بر می اومد. هیچ نقشه ای نداشت ولی مهم نبود. دیگه چیزی برای از دست دادن نداشت. الان تنها هدفش محافظت از سم و دین بود. به هر قیمتی.
***
وقتی کس مکانش رو پیدا کرد از شدت خشم حس کرد گریسش اتش گرفته. اون کاخ رو میشناخت اونجا مقر زمینی کراولی بود که به خود جهنم هم راه داشت. تمام این ها تقصیر کراولی بود؟ دور قصر پر از اجساد شیاطین کشته شده بود. به نظر نمیرسید کار فرشته ها باشه. فقط یه احتمال دیگه میموند.
لژیون.کس خنجرش رو بیرون آورد به طرف قصر حرکت کرد. داخل عمارت هم مثل بیرون پر از رد خون و درگیری بود. کس از روی اجساد شیطان ها قدم برداشت و بیشتر بیشتر وارد راهرو های پیچ در پیچ شد.
YOU ARE READING
Left Behind
Fanfictionدین و کس و سم هر سه به دنبال نفلیم لوسیفر می گردند. ولی دست های پشت پرده ای در کار هست که باعث میشه وارد ماجرای خطرناکی بشن. تمام باور ها زیر سوال می ره و رابطه کس و دین هست که به خطر می افته. ایا کس رو به موقع از دست شیاطین نجات می دن یا کس از اول...