Part 23

361 41 0
                                    


‏part 23

با نیروی عظیم فرشته ها همه به طرفی پرت شدند. چند ثانیه طول کشید تا کس دوباره متوجه اطرافش بشه. به سختی دوباره روی پاهاش ایستاد و دید که کراولی و لوسیفر هم سر پا می شدند. فرشته ها و ارتش لژیون رو به رو شده بودند. افراد لژیون با شک و ترس سعی می کردند به هم و به لوسیفر نگاه کنند تا نقشه قدم بعدی رو بفهمن. فرشته ها با اطمینان بیشتری اماده به حمله بودن.

کس در بین اون ها جونایل رو شناخت. نمی دونست الان فرشته ها باهاش چه برخوردی می کنن ولی در عوض حالا مطمئن بود ترتیب لوسیفر و لژیون داده می شه. با این فکر نفس راحتی کشید.

ولی خیال راحتش زیاد دووم نداشت چون با حرف بعدی جونایل حس کرد زمین زیر پاش خالی شده و داره سقوط می کنه.

جونایل: " کستیل! چرا از دیدنت بین شیطان ها و درکنار لوسیفر تعجب نکردم!؟"

پوزخند خاصی روی لبهاش بود هرچند هنوز صورت بی حالتی خودش رو حفظ کرده بود.

جونایل: " همه نقششون رو خوب بازی کردن! مخصوصا تو کستیل! با تمام گناهان نا بخشودنی که کردی حتی برای دوستان انسانت شکی نموند که یه خیانت کاری، درسته؟"

کس هنوز کامل متوجه حرف هاش نمی شد. فقط می دونست اتفاقی افتاده که هنوز بی خبره. قلبش به تندی می زد.

کس: " داری از چی حرف می زنی! من لوسیفر رو آزاد نکردم! من با لژیون هم دست نبودم! "

جونایل: " اوه می دونیم کستیل... می دونیم... قدرت تو در حد یه فرشته ی کامل هم نیست. البته که تو نمی تونستی لژیون رو آزاد کنی !... فقط یه نیروی بهشتی قدرت ازاد کردن اونا رو داشت ... لژیون رو ما آزاد کردیم کستیل! "

کس با وحشت به جونایل خیره شد. بآورش نمی شد چی شنیده. امکان نداشت! چرا باید بهشت همچین کاری کنه!؟ این دیونگی محض بود!

افراد لژیون هم ظاهرا به همون اندازه تعجب کرده بودند.

جونایل نزدیک تر اومد: " باید دنبال راهی می گشتیم تا نفلیم رو پیدا کنیم.... ولی لوسیفری در کار نبود. فکر کردیم برگشته به قفسش. برای همین سراغ انتخاب دوم رفتیم. لژیون. مطمئن بودیم نفلیم رو پیدا می کنه! ولی ظاهرا چیز بهتری پیدا کرده... "

جونایل رو به لوسیفر پوزخندی زد. بعد رو به بقیه ی فرشته ها اشاره کرد: " لژیون رو برگردونید به همونجایی که ازش اومده و همین طور اون شیطان چهارراه رو! لوسیفر رو زندانی کنید! بهش احتیاج داریم."

با این حرف فرشته ها به سد افراد لژیون حمله کردند. کراولی در اولین فرصت ممکن تله پرت کرد و از معرکه فرار کرد. کس زیر لب کراولی رو لعنت کرد. ولی انتظار این رو از اون بزدل داشت. حالا فقط خودش مونده بود. چاره ای نبود. باید جلوی لژیون و لوسیفر رو می گرفت. درگیری سختی ایجاد شده بود. لوسیفر که هنوز ضعیف بود و به سختی از چنگ کراولی خودش رو آزاد کرده بود ، در برابر فرشته ها شانسی نداشت. در سمت دیگر در حال فرار بود. کستیل به سرعت تعقیبش کرد نباید می ذاشت فرار کنه.

کس: " لوسیفر! راه فرار نداری! همه چی تموم شد! "

کستیل تقریبا بهش رسیده بود. لوسیفر نگاهی به پشت سرش انداخت. تنها شانس کس نیزه ی خود لوسیفر بود. خنجر روی اون اثری نداشت. نیزه رو با یه حرکت سریع به سمت سینه اش هل داد ولی لوسیفر با این که ضعیف بود هنوز از کس قوی تر بود. سریع جا خالی داد و سعی کرد نیزه رو از دستش بیرون بکشه کس نیزه رو محکم تر گرفت و با یه حرکت سریع خنجرش رو به سمت لوسیفر پرت کرد تا حواسش رو منحرف کنه .

لوسیفر در حالی که نفس نفس می زد گفت: " هیچ وقت درکت نکردم کستیل! برای چی داری می جنگی! منو تو درست مثل همیم! همیشه بودیم! "

با این حرف تمام کلمات دردناکی که دین به تازگی بهش گفته بود دوباره به یادش اومد. چشماش با نیروی گریسش شروع به درخشیدن کرد و با محکم نیزه رو کشید و آزاد کرد.

کس از بین دندان های بهم قفل شده غرید: " من مثل تو نیستم! " و محکم نیزه رو در  بدن لوسیفر فرو برد. ولی لوسیفر جا خالی داد و فقط به شونه ش برخورد کرد

لوسیفر با تعجب به شونه ی ی پاره شده اش نگاه کرد. ولی خبری از نور شدید گریسش نبود. کس نیزه رو بیرون کشید و اماده شد تا ضربه ی دیگه ای بزنه که ناگهان نیروی شدیدی از پشت بهش برخورد کرد و اون رو به کناری هل داد. کس سریع روی زمین غلتی زد و سعی کرد سریع از جاش بلند شه. یکی از افراد لژیون جلوش ایستاده بود. پشت سرشون جنگ هنوز ادامه داشت.

نیزه از دست کس افتاده بود. تنها شانسش الان استفاده از گریسش بود. نمی دونست اونقدر قوی هست که از پس این شیطان بر بیاد یا نه ولی چاره ای نداشت. کس با دست خالی حمله کرد ولی قبل از این که به اندازه کافی نزدیک بشه لژیون خنجرش رو بالا آورد و به سمت کستیل تاب داد. کس به سختی جا خالی داد ولی بازوش زخم برداشته بود.

لوسیفر زخم روی شونه ش رو با یه دست نگه داشته بود و با بی صبری سر لژیون داد زد: " منتظر چی هستی! باید از این جا بریم! منو از این جا ببر! "

لژیون: " بهش نیاز داریم"

و دستش رو جلو آورد و بازوی زخمی کستیل رو محکم در چنگالش گرفت. کس از درد ناله ای کرد. لحظه ای بعد در گرداب تله پرت آشنای لژیون گم شده بود.

Left ‌‌BehindWhere stories live. Discover now