part 35

465 54 9
                                    


Part 35

سم و دین با کمک هم کس رو داخل ماشن بردن. کس تمام مدت فقط ناله می کرد. دین نمی دونست وضع بال های کس چطوره. نمی تونست اونا رو ببینه و این براش دیوانه کننده بود. نهایت تلاشش رو کرد که کس توی ماشین راحت دراز بکشه. ناخود اگاه مدام به کراولی نگاه می کرد تا مطمن بشه بال های کس بیشتر اسیب نمی بینن. ولی ایمپالا برای بال های کس کوچیک بود و کس مدام سر جاش تکون می خورد. دین بال هایی که بار اول دیده بود رو هنوز یادش می اومد. چطور میتونست فراموش کنه. ولی الان... الان بال های باشکوه کس شکسته بود؟

بعد از این که کس رو داخل ماشین گذاشتن دین نگاه ملتمسانه ای  به روینا انداخت: می تونی کاری برای بال هاش کنی؟ می تونی حداقل کاری کنی ببینیمشون؟!

روینا سری تکون داد : کاری برای فرشته ت از دستم بر نمیاد. متاسفم... اگر هم چنین طلسمی باشه باید دنبالش بگردم

دین سری تکون داد . با صدایی که به سختی از گلوش در می اومد گفت : پس دنبالش بگرد . شاید بهش نیاز داشتیم.

روینا چشماش رو برای دین چرخوند و با حرص نفسش رو بیرون داد. : در خواست های شما وینچسترا تمومی نداره نه؟ نمی دونم چی می تونم سر هم کنم. ولی باید کتاب هامو داشته باشم.

بعد دستای بسته ش رو جلو اورد : در ضمن قول دادی بذاری برم.

سم نگاهی به دین انداخت. بعد با اکراه کلید رو سمت روینا پرت کرد و خودش سوار ماشین شد

دین رو به کراولی کرد و انگشتش رو به علامت تهدید طرفش گرفت.

دین : تو! کارم باهات تموم نشده!

کراولی :... زیاد تند نرو ... بال هاش همین جوری هم وضع بدی داره. اگر چپ کنید چیزی ازش نمی مونه. اون گریس باقی مونده ش به زور همین الان هم زنده نگهش داشته.

دین نگاه مرگباری بهش کرد و بعد با حرص پشت فرمون نشست. با تمام وجود می خواست که عقب کنار کس باشه تا زخماشو بررسی کنه ولی می ترسید به بال هاش فشار بیاد. کاش حداقل می تونست اونا رو ببینه.

به سرعت ماشین رو روشن کرد و راه افتاد. توی راه مدام به کس نگاهی می انداخت ولی صورت کس رو نمی دید. سر کس به پشتی صندلی چسبیده بود و بدن کس از درد در هم جمع شده بود.  به خاطر بال هاش دین فکر می کرد که اگر کس رو به سمت پشتی صندلی بخوابونه راحتتر باشه. ولی زیاد مطمئن نبود. کس هنوز از درد می لرزید و این به قلبش چنگ میزد

دین برای بار دهم امتحان کرد : کس؟ کس؟ صدامو میشتوی؟ ....

ولی کس فقط با صدای ضعیف ناله می کرد. سم نگاهی به عقب انداخت و بعد سرش رو تکون داد

Left ‌‌BehindWhere stories live. Discover now