صبح زود که سم برای سر زدن به کس به اتاقش رفت با دیدن صحنه ای که روبه روش بود چند ثانیه میخکوب شد. بعد اهسته و بیصدا چرخید و دوباره از اتاق بیرون رفت. تازه وقتی در رو پشت سرش بست بود که مغزش درک کرد چی دیده.دین روی تخت کنار کس دراز کشیده بود. هردو حتی کس به نظر می رسید که خواب باشن. سم لبخندی زد و بی صدا به طرف اشپزخونه رفت. هر دو به این استراحت نیاز داشتن و سم خوشحال بود که دین ظاهرا تصمیم گرفته بالاخره کله شقی رو کنار بذاره و جریان خودش و کس رو درست کنه.
وقتی داشت بیکن ها رو اماده می کرد با خودش فکر کرد کاش یه عکس ازشون در این حالت گرفته بود تا کمی سر به سر دین بذاره . حتی از فکر کردن به واکنش دین خنده ش می گرفت. ولی این طور که پیدا بود بعد هم فرصتای زیادی برای این کار پیدا می کرد . لبخند شیطنت امیزی روی لباش اومد. مدت ها بود که دین رو انقدر اروم ندیده بود. مدت ها بود که هیچ کدوم انقدر خوشحال نبودن.
***
وقتی دین چشماش رو باز کرد نمی دونست بیدار شده یا هنوز خواب هست. کنارش کس با چشمای بسته دراز کشیده بود. دین با بهت به دستاش نگاه کرد که هنوز دست کس رو نگه داشته بود.
مطمئن بود داره خواب می بینه. بودن کس در این فاصله ی نزدیک فقط توی رویاهاش بود . ولی کم کم همه چی یادش اومد و حس غمگین قبل برگشت.
اروم دست کس رو بین دستاش فشرد و بهش نگاه کرد. هیچ وقت فکر نمی کرد روزی بتونه دستای کس رو اون طوری بین دستاش بگیره.
کس کنارش بی حرکت بود و فقط نفس های منظمش سکوت اتاق رو می شکست . موهای تیره و در همش کمی روی پیشونیش ریخته بود که دین بدجوری دلش می خواست اونا رو با یه انگشت اروم کنار بزنه.
نمی خواست کس رو بیدار کنه ولی خیلی گرسنه بود و حدس میزد حالا که گریس کس هم ضعیفه شاید اون هم صبحانه بخواد.
شاید حتی از پنکیک های دین خوشش می اومد!
با این فکر دین سعی کرد اروم سر جاش بلند شه ولی با کوچکترین حرکت صورت کس در هم رفت و کس بیدار شد.
کس نگاهی به دین انداخت و با صدای گرفته ش گفت : صبح بخیر دین
دین به چشمای ابی کس نگاه کرد : صبح تو هم بخیر... ام... حالت چطوره ؟
کس کمی فکر کرد . انگار داشت تمام زوایای جسم واقعی و جسم انسانیش رو بررسی میکرد.
کس: بهترم
دین نگاهی به کس انداخت. واقعا هم بهتر به نظر می رسید. زخم های بدنش و کبودی ها کمرنگ تر شده بودن. صورتش دیگه به رنگ پریدگی قبل نبود. با نگرانی نگاهی به کس که هنوز دراز کشیده بود انداخت. مشخص بود که هنوز بال هاش درد داره برای همین سعی می کرد زیاد حرکت نکنه.
YOU ARE READING
Left Behind
Fanfictionدین و کس و سم هر سه به دنبال نفلیم لوسیفر می گردند. ولی دست های پشت پرده ای در کار هست که باعث میشه وارد ماجرای خطرناکی بشن. تمام باور ها زیر سوال می ره و رابطه کس و دین هست که به خطر می افته. ایا کس رو به موقع از دست شیاطین نجات می دن یا کس از اول...