part 39

434 55 11
                                    



دین تکان شدیدی خورد و از درد فریاد زد.

سم با وحشت شونه ی دین رو نگه داشت تا روی زمین نیوفته. با نگرانی نگاهی به کس انداخت. بدن بی حرکت کس حالا از درد میلرزید. با تمام اینها دین هنوز محکم دست کس رو نگه داشته بود. جوری که انگار اخرین راه زنده موندن بود

ناگهان نوری از بین انگشتان قفل شده ی دین شروع به درخشیدن کرد و به سرعت از دست کس بالا رفت تا دقیقا در سینه ش شروع به درخشیدن کرد.

حالا این کس بود که فریاد میزد.

سم وحشت کرده بود. طلسم روینا قرار نبود اینطوری پیش بره. نمیدونست باید چکار کنه. فقط امیدوار بود هیچکدوم اسیبی نبینن

نور درخشان در تمام بدن کس شروع به درخشیدن کرد و سم برای لحظه ای میتونست قسم بخوره سایه ای از بال های شکسته ی کس رو می بینه.

بعد از اون همه جا سکوت و تاریکی بود.

دست دین از دست کس رها شد و دین بیحال روی زمین افتاد. سم سریع شونه هاشو گرفت و به تخت تکیه ش داد.

سم : دین!! دین حالت خوبه؟

به جای جواب دین، این صدای گرفته و نگران کس بود که سم رو متوجه خودش کرد.

کس: دین؟!

کس بیدار بود و با نگرانی به دین نگاه میکرد. داشت سعی میکرد روی تخت بشینه ولی هنوز ضعف داشت.

دین چند لحظه بعد صورتش رو در هم کشید و اهسته چشماش رو باز کرد.  به زحمت ناله کرد:

دین: کس؟ کس کجاست؟

کس: من اینجام دین!

دین با سرعت سمت کس چرخید و اون رو بررسی کرد. کس داشت با اون چشمای شفافش بهش نگاه می کرد. برای اولین بار چشمای ابیش از اون درد وحشتناک اثری نشون نمیداد.  هنوز کمی زخم و کبودی روی بدنش مشخص بود. دین اخمی کرد

دین : چرا نذاشتی طلسم کار خودش رو تموم کنه کس؟ هنوز زخمی هستی!

کس سرش رو تکون داد : طلسم تو رو ضعیف میکرد. نمیتونستم اجازه بدم به خطر بیوفتی. ولی من خوبم دین. اسیبهای جدی تر شفا پیدا کردن. ممنونم... تو حالت چطوره دین؟

طلسم بد جوری دین رو ضعیف کرده بود . کس می دید که چطور دین رنگش پریده و کمی دستش می لرزه. ناراحت بود از این که دین به خاطرش خودشو به خطر انداخته بود.

دین اهی کشید : من خوبم کس! باید میذاشتی کامل قدرتتو به دست بیاری

سم که از بحث اونا چیزی سر در نمی اورد گفت : شما دوتا دقیقا از چی حرف میزنید؟ چه اتفاقی افتاد؟

Left ‌‌BehindWhere stories live. Discover now