Part 27

340 41 2
                                    

Part 27

وقتی دین به سالن رسید یه لحظه خشکش زد. باورش نمی شد چی داره می بینه . کراولی روی یکی از صندلی ها لم داده بود و سم یه خنجر به سمتش نشونه گرفته بود.

خشم ناگهان جلوی چشمای دین منفجر شد و با چند قدم خودش رو گلوی کراولی رسوند.

دین : "حروم زاده! "

دین یقه ی کت مشکی شیطان رو گرفت و از روی صندلی بلندش کرد

دین : "کدوم گوری بودی! تو چه غلطی کردی؟! "

کراولی نگاهی به روینا و سم انداخت و بعد رو به دین گفت : "صب کن ! اومدم توضیح بدم"

دین بلند تر فریاد زد : "تمام این مدت کجا بودی! حالا اومدی توضیح بدی!؟ زود باش لعنتی چکار کردی!؟"

دین مشت محکمی به صورت کراولی زد و اون رو زمین انداخت.

کراولی دستش رو روی صورتش گذاشت و سعی کرد خودش رو جمع و جور کنه . با اخم گفت : "می خوای بدونی فرشتت کجاست یا نه؟! "

با این حرف دین حس کرد یه لحظه نمی تونه نفس بکشه.

دین : "کس! اون کجاست؟ چه بلایی سرش اوردی؟"

دین می خواست دوباره به کراولی حمله کنه که کراولی با حرف بعدیش اونو متوقف کرد.

کراولی : "لژیون! اون کستیل رو برد! و خب... "
کراولی سرش رو پایین انداخت و با صدای اهسته تری ادامه داد :"...و لوسیفر هم همراهشون بود."

سم و روینا با هم گفتند:" چی!؟"

دین به سختی می تونست حرف بزنه : "لوسیفر ... ازاد هست؟ ولی اون طلسم... لوسیفر باید الان توی قفسش باشه! "

کراولی : "خب... طلسم این کار رو می کرد ... ولی من نمی تونستم بذارم برگرده اونجا... هنوز کارم باهاش تموم نشده بود ."

دین : "چی!؟"

کراولی :" بذار خلاصه ش کنم. لوسیفر رو توی مقر خودم زندانی کرده بودم. می خواستم بهش یه درس حسابی بدم! همه چی کاملا تحت کنترل بود... تا این که لژیون حمله کرد تا ازادش کنه... بعد کستیل از راه رسید. با هم سعی کردیم جلوشون رو بگیریم ولی زیاد بودن... و بعدش ... اوه از اینجا به بعدش رو فکر کنم درست نفهمیدم چی شد.... ولی سر و کله ی فرشته ها از راه رسید و اونا ترتیب لژیون رو دادن! "

دین چشماش گشاد شد. حروم زاده داشت بهش دروغ می گفت :" یعنی چی ؟ درست حرف بزن! "

Left ‌‌BehindOù les histoires vivent. Découvrez maintenant