Part 16

407 48 1
                                    


Part 16

وقتی که به بانکر رسیدند کس هنوز بیهوش بود. دین ماشین رو در گاراژ خاموش کرد و سریع به سمت در عقب رفت.
کس روی صندلی پشتی دراز کشیده بود. صورت رنگ پریده ش بیشتر به خاکستری میزد. با دیدن کس در اون وضع، دین حس کرد دستی نامرئی قلبش رو تو سینش فشرد. کت کس پاره و پر از لکه های خون بود.
دین با نا امیدی سعی کرد کس رو بیدار کنه: "کس؟ چشماتو باز کن. صدامو میشنوی؟"

ولی بی فایده بود. دین نفس عمیقی کشید و دستش رو زیر شونه های کس برد و به کمک سم با احتیاط کس رو بیرون کشیدند. وقتی به سختی از ماشین بیرونش آوردند، کس فقط ناله ی ضعیفی کرد. سم و دین هرکدوم دست های کس رو دور شونه هاشون انداختند و کس رو بین خودشون به سمت اتاق های بانکر بردند.
کس حتی یک بار هم چشماش رو باز نکرده بود و دین هر لحظه بیشتر و بیشتر نگران میشد.
وقتی به اتاقی که دین برای کس اماده کرده بود رسیدند ، دین تمام تلاشش رو کرد تا کس رو اروم روی تخت بذارن.

دین: "باید لباس های خونیش رو در بیاریم. سم کمک کن کتش رو از دستش بیرون بیارم. "

سم و دین به کمک هم لباس های کس رو بیرون آوردند. و کنار تخت انداختن. به قدری لباس ها پاره و کثیف بود که دین فکر نمیکرد قابل تعمیر باشن. مگر اینکه کس وقتی دوباره قدرتش رو به دست آورد بتونه درستشون کنه. دین نمیدونست کی کس میتونه دوباره قدرتش رو به دست بیاره.

بدن بدون لباس کس حتی وحشتناک تر از قبل به نظر میرسید. روی شکم و سینه اش چندین بریدگی بزرگ بود که بعضی ها همدیگرو ضربدری قطع میکردند. قسمت هایی که از برش تیغ در امان مونده بود ، کاملا کبود و سیاه بود.

دین با دیدن اون زخم های عمیق نفسش در سینه گرفت. سم با بهت و نگرانی نگاهی با دین رد و بدل کرد.

سم: "میرم جعبه کمک های اولیه رو بیارم... .و چند تا حوله... "

دین فقط سری تکون داد. مطمئن بود زخم ها مال شمشیر لژیون هست. همشون به بخیه احتیاج داشتن. ولی عمیق ترین زخم ها جای فرو رفتن پنجه های شیطان در پهلوی کس بود. دین حتی نمیدونست اون چنگال های متعفن دقیقا چقدر اسیب داخلی زدن. ماده ی سیاه نفرت انگیزی از سوراخ ها بیرون می ریخت. حداقل بقیه زخم های کس دیگه خونریزی نداشت.

ولی از همه نگران کننده تر این بود که کس هنوز به هوش نیومده بود.

سم با جعبه کمک های اولیه، یه شیشه الکل و چند تا حوله برگشت. هر دو سریع دست به کار شدند.
با حوله نم دار بدن خونی کس رو پاک و با الکل زخم هاشو ضدعفونی کردن. بعد سم و دین مشغول بخیه زدن زخم ها شدند.

دستای دین میلرزید. هر بار که سوزن رو به لبه زخم کس فرو میکرد و از سمت دیگه بیرون میکشید منتظر بود کس از درد بیدار بشه. ولی کس هیچ حرکتی نمیکرد. دین هر از چند دقیقه به بالا و پایین رفتن سینه ی کس نگاهی می انداخت تا مطمئن بشه هنوز نفس میکشه.

وقتی نوبت زخم های پهلوی کس رسید دین متوجه شد یه مشکلی وجود داره
دین: " سم ، این ماده ی سیاه چیه؟"

سم: " نمی دونم دین... هرچی سعی می کنم تمیزش کنم فایده نداره... بند نمی یاد... شاید سمه؟"

Left ‌‌BehindWhere stories live. Discover now